به گزارش وکنا دکتر جعفر آقایانی چاوشی استاد دانشگاه شریف در مقاله ای مفصل به نقد جهان بینی علمی دکتر رضا منصوری، معاون پژوهشی اسبق وزارت علوم در دوران سید محمد خاتمی و یکی از افراد تأثرگذار در برخی از محافل علمی کشور پرداخته است. رسانه وکنا ضمن انتشار بدون کم و کاست مقاله استاد چاوشی، حق انتشار پاسخ احتمالی دکتر رضا منصوری را هم برای ایشان محفوظ می دارد. اصل مقاله آقای دکتر چاوشی به شرح زیر است:
اشاره: پس از چند قرن دوری انسان از معنویت، و سر خردگی اش از ایدنولوژی های ماده گرا، انقلاب اسلامی ایران، نه تنها در ایران، بلکه در تمام جهان، معنویت و ایمان به خدا را ، زنده کرد و نحله های الحادی را یکی پس از دیگری به چالش کشید. در برابر این اقدام انقلابی ، استکبار جهانی نیز بیکار ننشست و از همان ابتدای انقلاب، تهاجمات فرهنگی گستردهای را برای خاموش کردن شعله های آن ، آغاز کرد.
این دشمنِ دین ستیز، در تهاجمات خود، به حمایتهای بی دریغ نیروهای نفوذی اش در درون کشور، به ویژه شبه روشنفکران و استادان غربگرا، نیز دلگرم بود ـ همان کسانی که در کسوت معلّمی، بذر شکّاکیّت دینی را در دل شاگردانشان می کاشتند و آنان را به الحاد و اباحه سوق می دادند.
یکی از این استادان،آقای دکتر رضا منصوری استاد باز نشسته دانشگاه شریف است. این استاد، در جای جای آثار خود که در قالب مقاله، کتاب و مصاحبه منتشر کرده، نشان داده است که دل پری از نظام جمهوری اسلامی ایران دارد. از باب مثال وی در دفتر 1 ، صفحه 212 از کتاب، ایران من، ، در بارة وضعیّت دین در ایرانِ معاصر، چنین عقده گشایی کرده است:
« قرائت حاکم از دین و اسلام در جمهوری اسلامی، ما را از اصالت اعتقاد دور کرده است و اعتقاد فعّال دینی را به سطح رفتارهای انفعالی مدّاحانه و خِردگریزانه کاهش داده و خرد را لگدمال کرده است »
او در دفتر 5 جلد 2 ، ص 352 علّت این ناراحتی خود را از نظام حاکم بر ایران ، بیشتر باز می کند. وقتی خبرنگاری از وی پرسید:
« علم به این رسیده است که خدا را نه میشود اثبات و نه می توان رد کرد؛ أمّا در تمام مدارس و دانشگاهها و حوزه ها همة نیروی ما صرف اثبات خدا شده است؛ آیا این امر ، مانع توسعه نمی شود؟
منصوری چنین پاسخ داده: « موضوع مانع نیست؛ این، نشان عقب ماندگی ماست که متوجه علم مدرن و رشد فکری بشر نشده ایم؛ چون علم مدرن، کاری ندارد که خدا هست یا نیست ».
همانگونه که ملاحظه می شود، أولاً آقای منصوری قرائت حاکم از دین در جمهوری اسلامی ایران را خرد گریز معرفی می کند و ثانیاً در تأیید سؤال این خبرنگار میگوید: « علم مدرن، کاری ندارد که خدا هست یا نیست ». و با این دیدگاه ملحدانه « اثبات گرایان منطقی » را تأیید میکند ؛ همان نظری که کارل هایم
(Karl Heim 1874 –198) یکی از دانشمندان برجستة آلمانی در رد آنها چندین سال پیش چنین گفته بود: « شگفتی های خلقت نه تنها اجازة تصور تأثیر خالق را می دهد، بلکه وجود او را ایجاب می کند[1] ».
عداوت آقای منصوری با دین، چیزی نیست که به همین مطالب شعاری، منحصر شود. او در این دشمنیِ ستیزه جویانه با حقّ، می کوشد تا ایمان مردم دیندار را برای هدف دیگری نشانه رود و به سخره بگیرد. از اینرو ، وی در مصاحبه ای در 24 اردیبهشت 1399 با سایت خبری « یورو نیوز » ، وجود « روح » را که بارها در قرآن کریم بر وجودش تصریح شده است و أساساً زیر بنای دین را تشکیل میدهد، زیر سؤال برده و در بارة آن چنین گفته است: « ما در علم ، مفهوم « روح » را نداریم. بر این أساس، برخی معتقدند که روح وجود ندارد؛ أمّا گزارة « روح وجود ندارد » ، یک گزارة دانشی یا مصداقی از همان « دانش علمی » است. این گزاره، یک گزارة علمی نیست؛ چون در علم، أساساً مفهوم « روح » وجود ندارد. علم، ساختار بسیار مشخّص و تعیینشدهای دارد و در چارچوب ساختارش حرف میزند. علم برای پدیدههای طبیعی مدل میسازد[2] ».
همانگونه که از این مطالب استنباط می شود، علم از دیدگاه آقای منصوری، محدود به همان « علم تجربی » ، یعنی دانشی « محسوس و ملموس » است. چنین پنداری که وی از روح دارد، سخن کلود برنارد ( Claude Bernard ) ، پزشک معروف فرانسوی را به خاطر می آورد، که گفته بود:
« من روح را زیر کارد جرّاحی ام نیافتم » (Je n’ai pas trouvé l’âme sous mon scalpel) .
در پاسخ به چنین کسانی، باید گفت: « مگر نه این است که آثار در طبیعت، دلالت بر مؤثّر می کند ». بنابراین، همین اندیشیدن، از آثار روح است و اندیشیدن، قابل تجربه است. پس روح که علّت اندیشیدن است، وجود دارد ؛ أمّا « فیزیکالیست » ها که مادّیِ صرف هستند، با این پاسخ ، متقاعد نمی شوند و باز هم خواهند گفت: « خود اندیشیدن، حاصل فعل و انفعالات امور درونی مغز است » ؛ یعنی آنها خود اندیشیدن را مبتنی بر امور مادی و فیزیکی میدانند و به این ترتیب، وجود روح را که أمری غیر مادّی است، انکار می کنند.
این در حالی است که فیزیکالیسم امروزه با چالشهای بسیار جدّی رو به روست و دانشمندان برجسته در نقاط مختلف جهان، با نگارش کتابها و مقالات متعدّد، ثابت کرده اند که أولاً: « روح » ، أمری مجرّد و غیر مادّی است و أثرگذار در مغز و مادّه است و بدین ترتیب، رویکردهای فیزیکالیستی از علوم تجربی را کنار گذاشته اند ؛ أمّا ظاهراً آقای منصوری هنوز در عالم قرون وسطایی سیر می کند و با این تحوّلات بیگانه است و ثانیاً فیلسوفان علمی، به روشنی، بیان کرده اند که علوم تجربی نیز، بی نیاز از متافیزیک و مبانی فلسفی نیستند و تمام نظریّات علمی در این حوزه، ارتباطی تنگاتنگ با گزاره ای غیر تجربی دارند. از اینرو ، با رویکردی که آقای منصوری در بارة علم دارد، باید مکانیک کوانتوم و نسبیت، را هم بی اعتبار بدانیم؛ زیرا هر دو مبتنی بر اصول و مبانی غیر تجربی اند!
به هر حال با چنین دیدگاهی که آقای منصوری در بارة روح دارد، تنزّل « ایمان به خدا » ، به سطح « خرافات عوامانه » از سوی نامبرده ، برای ما شگفتی زا نخواهد بود ، او در این باره چنین میگوید:
« وقتی شما در اضطرار هستید و هیچ راه خرد مندانه ای هم برای حلّ مشکلاتتان وجود ندارد، به چیزی متوسّل می شوید. این چیز ، گاهی یک شخص است؛ گاهی یک درخت که به آن دخیل می بندند؛ گاهی اعتقاد به خداست و گاهی استخاره. وقتی کسی بیمار است و علم، راه حلّی برای این بیمار ندارد، او ممکن است برای کسب بهبودی، به چنین اموری متوسّل شود[3] ».
به راستی چرا آقای منصوری، این چنین به مسئلة ایمان مردم ایران، حساسیت نشان می دهد و در تضعیف آن تلاش می کند؟ پاسخ این سؤال را میتوان در سخنان فعّالان اندیشکده های برانداز استکبار جهانی جست و جو کرد که همگی در این نظر متفقند که ایمان مردم ایران به خدا، از « بمب اتمی » برایشان خطرناکتر است و به گفتة آیت الله سیّد محمّد مهدی میرباقری، آنان « به دنبال این هستند که امتها، اهل ایمان نباشند و هدف نهایی آنها در مبارزه با اولیای الهی، گرفتن ایمان مردم میباشد[5] ». روشن است که همین ایمان مردم به خدا، موجبات سقوط رژیم جنایتکار پهلوی، را فراهم کرد و به دنبال آن عوامل استکبار به سرکردگی آمریکا نیز ذلیلانه از کشور خارج شدند. اکنون همین دشمنان از روی ناچاری، به عوامل داخلی خود، یعنی « دگراندیشان » داخلی، پناه آورده اند؛ تا شاید از طریق آنان بتوانند آب رفته را، به جوی باز گردانند!
عنوان مصاحبه آقای منصوری با عبارت « کرونا به دین لطمه زد »، علّت اصلی این مصاحبه چالش برانگیز را روشن می سازد.
این شبهه، بسیار ماهرانه طراحی شده است و در واقع همان شبهة دیرین زنادقه و دهریون، در مسئله شرّ است که میگفتند:« اگر خدا هست، پس چرا جلوی بیماریها و بلایای طبیعی را نمی گیرد؟ » آقای منصوری این شبهه را زیرکانه به روز کرده و از ویروس کرونا، که احتمالاً محصول آزمایشگاههای نظامی آمریکا است، بر ضدّ خدا پرستی بهره برده است! متأسّفانه همة مردم نیز فیلسوف و متکلّم نیستند؛ تا با پاسخ مناسبی به گویندة این سخن، مشت او را باز کنند. بنابراین، عده ای در دام این مغالطه گرفتار میشوند و احیاناً افکار غلط این استاد باز نشسته، را می پذیرند و به محض اینکه این مغالطه جواب داد، نوبت به میوه چینی میرسد و او این بار انگشت روی نقطه اصلی می نهد و دقیقاً همصدا با آمریکا و اسرائیل میگوید: « از دید من، اینکه ایران به سمت هستهای رفته است، به دلیل ناآگاهی از مفهوم قدرت در دنیای مدرن بوده است؛ به علاوة ناآگاهی از علم و فنّاوری. و این دو با هم ترکیب شده و ما را به اینجا رسانده اند. ما لازم نیست که دیگر ادامه دهیم؛ کما اینکه ایران و رهبرش رسماً اعلام کردهاند که [ ایران ] نمیخواهد هستهای شود ـ به معنای تسلیحاتیاش ـ بنابراین، لازم نیست ما این همه هزینه کنیم. ببینید ایران چقدر ضررکرده است … »[6]. با چنین گفتاری، آقای منصوری ناخودآگاه ، خود را لو می دهد و ما را به عمق اندیشه اش رهنمون میسازد؛ تا متوجّه شویم که « اینهمه آوازها از شه بود » و استاد بازنشستة دانشگاه ، هر چند تلاش کرده که نقش خود را خوب بازی کند، ولی از پس آن بر نیامده و خیلی زود مشتش را باز کرده است!
باید از آقای منصوری که اینک به بلندگوی دشمن، تبدیل شده، پرسید: « اگر فنّاوری هسته ای بد است، پس چرا دولتهای قدرتمند جهان، همگی آن را در اختیار دارند! »؟ علاوه بر این، نیازی به توضیح نیست که این فنّاوری، یکی از مهمترین دستاوردهای بشری است، و آیندة جهان از هر نظر در گرو آن است. اگر شما واقعاً خود را ایرانی میدانید چرا در مقابل پیشرفت علمی ایران موضع میگیرید و حرفهای رهبر معظّم انقلاب را تحریف میکنید؟ رهبر انقلاب هرگز بر ضدّ فنّاوری هسته ای صحبت نکرده است. رهبر حکیم و دوراندیش ایران اسلامی بیش از همة رجال سیاسی، ایران را به سوی فنّاوری هسته ای سوق داده است. مخالفت معظّم له، تنها در ساخت و استعمال بمب اتمی بوده است که موضوعی کاملاً جداگانه است.
خوانندگان محترم با اندک تأمّلی در سخنان آقای منصوری، به راحتی میتوانند با سرچشمة غیر دینی و غیر ملّی این سخنان آشنا شوند. با این حال او خود نیز در آثارش گاهی به معرّفی معلّمین معنوی و مرادهایش پرداخته است که یکی از آنها دکتر تقی ارانی ، ایدئولوگ حزب خائن و دین ستیز توده بوده است! او درباره این الگوی علمی خود، در دفتر 6 ، صفحه 109 اینگونه داد سخن داده است:
« دکتر تقی ارانی، یک کمونیست مشهور بود که در زندان رضاشاه پهلوی کشته شد… دکتر جلالی زحمتی بسیار با ارزش کشیده است تا این شخصیّت بی بدیل تاریخی را دوباره به ما بشناساند… ارانی شخصیّتی متفاوت و بینشی مدرن از علم دارد… بینش او در مورد علم، همان چیزی است که امروزه فقدان آن را به شدّت حس میکنیم ».
از اینجا پیداست که علمی که مورد نظر آقای منصوری است، همان علم برخاسته از دنیای سکولار است که با نفی معنویّت در اروپا آغاز گردید و انسانها را به وادی پوچی سوق داد. برتراند راسل ( Bertrand Russell,1872-1970 ) که خود فیلسوفی ملحد و قربانی این دنیای خالی از معنویّت بود، بهتر از هر منتقد دیگری بر نقش مخرّب علم کنونی، برای جامعه، معترف بود و در سرزنش آن چنین گفته بود: « جهانی بی هدفتر و بی معناتر از آنکه علم صرفاً مبتنی بر محسوسات فرا روی اعتقادمان می گشاید، وجود ندارد…مقصود اینکه در این چشم انداز، منشأ او ، رشد او ، امیدهایش ، بیم هایش ، عشقهایش و معتقداتش، چیزی جز نتیجه اجتماع تصادفی اتمها نبوده است »[7].
در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که علم تجربی به تعبیر امثال آقای منصوری، چگونه می تواند در نابودی آرمانهای انسانی مؤثّر افتد؟ در پاسخ باید گفت: « انسان، موجودی روانمند است که اوصافی چون غم و شادی، یأس و امید، غربت و تنهایی و… توصیف گر این بخش از موجودیّت اوست. وجود اینها نیز ناشی از امری غیر مادّی به نام نفس در حیات اوست. و فاصله گرفتن از خالق، چه در نظر و چه در عمل، تحت تأثیر محدود کردن نظام فکریاش به روش تجربی، می تواند بن بست هایی را برایش، ایجاد کند.
در هستی شناسی الحادی، زندگی انسان، محدود به ساز و کارهای عوامل مادّی و طبیعی است و در چنین وضعیّتی، انسان، خود را در مقابل شرایط تلخ و دشوار، تنها و بیکس میبیند؛ أمّا در مقابل، در هستی شناسی الهی، انسان در همه شرایط، چه تلخ و چه شیرین، با تکیه بر قدرتی که بر ایمان بر خداوند استوار است، خود را از همة مصائب و از جمله کبر و یأس که منشاء بحرانهای زیادی در انسانها می باشند، ایمن می کند؛ « أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » ؛ آگاه باشید که دلها تنها با نام خدا آرام میگیرند. ( قرآن مجید ، سورة رعد ، آیه 28 ). [8]
آری، در این جهان بی هدف و بی معنا به تعبیر راسل، فقط و فقط گزاره های برخاسته از محسوسات، باید گزاره های علمی شمرده شوند و آنهایی که مرتبط با متافیزیک و ادیان آسمانی اند، «شبه علمی» و در ردیف خرافات در آیند؛ تا مردم جهان را ، چه در شرق و چه در غرب، از دین و متافیزیک منزجر گردانند؛ تا بدان حد که استاد بازنشستة دانشگاه شریف به صراحت بگوید:
«گزاره روح، وجود ندارد و یک گزاره دانشی یا مصداقی از همان دانش علمی است». یعنی متافیزیک دینی شامل خدا شناسی، توحید، نبوت و معاد که همگی مفاهیم عقلی و فرا حسّی اند، چیزی جز «شبه علم» و در ردیف خرافات نیستند!
بررسی عمیق اندیشه سیاسی و دینی آقای منصوری، موضوع بحث ما نیست و فرصت دیگری می طلبد و هدف ما در این مقاله، تنها ردّ ادعای وی دایر بر «خنثی بودن موضع علم در موضوع خدا و متافیزیک» است؛ بدین معنی که نخست این مغالطه منطقی را که ریشه در «حلقه وین» دارد، شناسایی کنیم و آنگاه با دلایل متقن، به ابطالش بپردازیم و در بخش دوّم مقاله، کتاب مهمی را برای اثبات علمی وجود خدا، معرّفی میکنیم؛ تا این ادعا را از اساس باطل سازیم.
- اثبات گرایی منطقی در حلقه وین
در اوایل قرن بیستم و پیش از جنگ جهانی اوّل، عدّه ای از فیلسوفان تحلیلی در اروپا، طی جلساتی در وین به تأسیس مکتبی در زمینة شناخت پرداختند که از آن به « حلقه وین » یاد میشود. طبق نظر این فیلسوفان، معرفت درست از جهان، تنها از طریق تجربه حسّی به دست می آید و تأمّلات ذهنی در رابطه با پدیده ها، بی اساسند. بنا بر چنین رویکردی، هر گزاره ای که بخواهد معنای شناخت شناسانه به خود بگیرد، باید یا تحلیلی باشد و یا از طریق تجربی، تحقیق پذیر باشد، گزاره ای که تحلیلی باشد، صرفاً بر پایه منطق، قابل تحقّق است و صدق و کذب آن تنها بر اساس قوانین منطق کشف میشود؛ نه با مراجعه به عالم خارج؛ أمّا گزاره های تحقیق پذیر در ارتباط مستقیم با امور واقعی قرار دارند و صدق و کذب آنها نیز با آزمون در عالم خارج حاصل میشود.
هدف مهم حلقه وین، بی اعتبار کردن مباحث مربوط به متافیزیک بود و چون این حلقه با تأثیر پذیری از کارناپ ( Rudolf Carnap 1891–1970 ) بر این عقیده بود که گزاره ای علمی است، که قابل اثبات تجربی باشد، گزاره های متافیزیکی یا اخلاقی به علّت نداشتن این قابلیّت از سوی آنها علمی شمرده نمی شدند.
این حلقه در اهداف کلّی خود با چالشهای متعدّدی مواجه شد و انتقادهای تند و تیزی را تحمّل کرد؛ تا آنکه آیر ( A.J. Ayer (1910–1989 )) یکی از فیلسوفان این حلقه، چنین اعتراف کرد: « تصوّر میکنم مهمترین نقایص [ اثبات گرایی منطقی ] این بود که تقریباً تمام آنها غلط بوده است[9] ».
1 . 1 روش ابطال پذیری پوپر
کارل پوپر ( Karl Raimund Popper 1902 – 1994 ) از مؤسّسان حلقه وین نبود؛ ولی به این حلقه، گرایش داشت و برای برون رفت این حلقه از بحران، « روش ابطال پذیری »، خود را در تشخیص نظریّه های درست از نادرست، ارائه داد و این نظریّه پرداز در کتابی با عنوان « حدس ها و ابطالها »[10]، را منتشر کرد.
طبق روش پوپر، علم، مجموعه ای از حدسها و ابطالهاست و بر این اساس، حدسهایی پیشنهاد می شوند؛ بدون آنکه راه و روش کشف آنها کمترین اهمیتی داشته باشند و آنگاه این حدسها به معرض آزمون گذاشته میشوند؛ تا تجربی بودن و علمی بودن آنها ثابت شود. هر گاه نظریه ای به محک تجربه در آید، در صورتی آن نظریه درست خواهد بود که ابطال پذیر باشد. برای اینکه فهم روشِ ارائه شدة پوپر برای درستی نظریّات علمی، برای خوانندگان آسان شود، میتوان آنرا به « نظریّة تکاملی داروینی » تشبیه کرد که بر اساس آن، موجوداتی که نمیتوانند خود را با محیطشان وفق دهند، از میان می روند و جای خود را به موجودات دیگری می دهند که توانایی تطبیق با محیطشان را دارند؛ به عنوان مثال، نظریّه « آب در صد درجه به جوش می آید »، مدّعی است که در هر نقطه از زمین و در هر زمانی، هرگاه آب را بجوشانیم در صد درجه، به جوش می آید. به عقیدة پوپر، این نظریّه، علمی است؛ زیرا ابطال پذیر است؛ بدین معنی که ممکن است در جایی آب در هشتاد درجه به جوش بیاید. و در این صورت، نظریّه مورد بحث از گردونه خارج شده و نظریّه جدیدی جای آنرا می گیرد.
پوپر با این روش شکّ گرایانه و سلبیِ خود در کتاب « حدس ها و ابطالها » گزاره های متافیزیکی، مانند اثبات وجود خدا را نیز غیر علمی نامیده و چنین نوشته است:
« شیطان، یک گزاره ما بعد الطبیعی دروغ و نادرست است و هیچ مشاهده ای در این جهان، نمی تواند درست بودن آنرا اثبات کند. گزارش درباره روح بشر به همان اندازه بی معنی است که گزارش درباره خدا [11] ».
خوانندگان گرامی اکنون متوجّه می شوند که ادّعای آقای منصوری درباره روح و خدا، دقیقاً ریشه در نظریّات و دیدگاه های پوپر دارد؛ دیدگاهها و نظریّاتی که به کلّی منکر متافیزیک و امور ما وراء الطبیعة می باشند.
در نقد این اندیشه پوپر، کافی است اشاره کنیم که « متافیزیک »، معرفت به یک سری اصول کلّی است که همه أشیا ضرورتاً به نحو مستقیم یا غیرمستقیم بر آن مبتنی می باشند و در غیاب آن، هر معرفت دیگری که فاقد این اصول باشد، حتّی اگر استقلالش بیشتر شود، به همان اندازه قلمرو و عمقش را از دست میدهد و به همین دلیل، همة علوم رسمی غربی، تنها با ظاهر سر و کار دارند. این علوم، تلاش می کنند تا جزئیّات بیشتری دربارة عالم واقع به دست دهند؛ ولی هرگز دربارة سرشت حقیقی أشیا ، چیزی به آدمی نمی آموزند. این علوم، رسیدن به سرشت حقیقی أشیا را غیرممکن اعلام می کنند؛ تا از این رهگذر ناتوانی خود را موجّه جلوه دهند[12] ». محدود کردن علم به تجربه، داستان معروف مولوی را در مثنوی به خاطر می آورد که اشخاصی در شب تار، فیلی را لمس می کردند و هرکس تجربة حسّی خود را به درستی از بخشی که لمس کرده بود، بیان می کرد؛ ولی در مجموع، هیچیک از آنها موفّق به کشف خود فیل نشد. مولوی در پایان داستان اینگونه نتیجه می گیرد:
در کف هر کس اگر شمعی بدی اختلاف از بینشان بیرون بدی
چشم حس همچون کف دست است و بس نیست کف را بر همه او دسترس
بزرگان علمی ما از دیر باز تأکید کرده اند که دانش و علم بشری اعم از علم تجربی است و انسان نباید خود را از دانشی که ظاهراً به تجربه در نمی آید و از طریق استدلالهای عقلانی اثبات میشود، محروم کند.
بنابراین، اثبات نادرستی ادعای پوپر، نادرستی ادعای دکتر منصوری را نیز در برمیگیرد؛ البته پوپر بعدها اعتراف کرد که بسیاری از حوزههای معرفتی بشر، مانند اخلاق، ادبیات و غیره اگرچه ملاک ابطال پذیری را ندارند، ولی ارزشمند هستند؛ امّا باید متذکّر شد که روش ابطال پذیری پوپر، حتّی دربارة پدیده های طبیعی نیز کارایی خود را از دست داده است که اکنون به بررسی این موضوع میپردازیم.
1ـ یک نظریة علمی، هنگامی که با یک آزمون مشاهدتی متناقض باشد، در حکم قضیه ای ساده نیست که بتوان به راحتی آن را ابطال کرد؛ بلکه مجموعة پیچیده ای از اصول و قوانینی است که ساختاری منطقی و در هم تنیده دارد؛ بنابراین، با گزاره ها و قوانین دیگری در درون خود مرتبط است.
2ـ نظریه ای که در طی قرون متمادی درستی اش ثابت شده است، ضرورتی ندارد که برای بقای خود از پس همه آزمونهای آینده نیز برآید. در چنین حالتی، علم عبارت از آزمایش و خطای ساده و یک رشته حدسها و ابطالها خواهد شد؛ برای مثال، این گزاره که « تمام قوها سفیدند » ، ممکن است با کشف یک قوی سیاه، باطل شود؛ ولی چنین آزمون و خطای کم مایه ای، در جایگاهی نیست که الگویی برای ردّ قوانین و نظریّات عمیق علمی شود. همچنین قانون جاذبه عمومی که در طول قرون، درستی اش به ثبوت رسیده، هر گاه در جایی جواب ندهد، باید در دقّت آزمون شکّ کرد؛ نه در درستی این قانون. دانشمندان نیز در چنین شرایطی همین گونه عمل می کنند؛ مثلاً چنین تناقض ظاهری در سال 1846م. دربارة قانون جاذبة عمومی مشاهده شد و آن هنگامی بود که منجّمان متوجّه شدند که مدار سیّارة اورانوس، بدانسان که در مکانیک نیوتن پیش بینی شده، رفتار نمی کند و اگر این منجّمان با معیار پوپر به این تناقض نگاه می کردند، قطعاً قانون جاذبة عمومی نیوتن را باطل و از رده خارج می کردند؛ امّا آنها تلاش کردند که به دنبال دلایل این تناقض بروند و سرانجام متوجّه شدند که علّت این تناقض، وجود سیّارة نپتون در نزدیکی مدار اورانوس است؛ چون این سیّاره تا آن زمان، کشف نشده بود ( شکل 7).
به همین دلیل، اگر قانون «آب در 100 درجه به جوش میآید» ، در یک شرایط حسّی با تناقض مواجه شود، این قانون را نمی توان باطل اعلام کرد؛ بلکه باید در دقّت مشاهدة خود و یا ماهیت مایعی که شباهت به آب دارد، شکّ کرد.
بنابراین، روش ابطال پذیری، حتّی برای پدیده های طبیعی هم قابل اعتنا نیست؛ چه رسد به مسائل مربوط به متافیزیک. این روش به جای آنکه دانش ما را افزون کند، با نگاه شکّ گرایانة خود، دامنة معرفت شناسی را محدود و از اکتشافات علمی، جلوگیری میکند؛ زیرا دانشمندان گذشته تنها با اثبات پذیری و به کمک روشهای مختلف، مانند قیاس، تمثیل، تشبیه و آزمونهای تجربی، به اکتشافات گوناگون رسیده اند. علاوه بر این، همانگونه که پیشتر اشاره شد، پوپر متافیزیک را مهمل و از دایرة علم، خارج میکند؛ حال آنکه زیر بنای فیزیک را پوستولاهای متافیزیکی تشکیل می دهند. و در صورت ردّ متافیزیک، اساس فیزیک هم درهم میریزد و مهمتر از همة این نقایص، نگاه سلبی و شکّاکانه پوپر، به علم است که رسیدن به حقیقت را تقریباً غیرممکن میسازد. از دیدگاه پوپر، همة فرضیّات و قوانین علمی، احتمالی میباشند و ما هیچگاه به حقیقت نمیرسیم؛ در حالی که اکتشافات و اختراعات دانشمندان گذشته، خلاف این نظر را میرسانند و با این حساب، اگر دانشمندی به تغییر پذیری قوانین علمی معتقد باشد، دیگر به هیچوجه نمیتواند دستاوردی علمی داشته باشد. علاوه بر این، دانشمندان بزرگ چنان به درستی نظریّاتشان ایمان داشتند که تأییدات آزمایشگاهی بعدی هم آنان را چندان خوشحال نمیکرد؛ مثلاً هنگامی که به آلبرت اینشتین خبر دادند که ادینگتون نظریه نسبیّت عام او را طی آزمایشی تأیید کرده، او پاسخ داد: «اگر آزمایش ادینگتون هم نظریه مرا تأیید نمیکرد، باز هم نظریّه ام درست بود».
2.1 ردّ ادّعای پوپر دربارة گزاره های متافیزیکی
همانگونه که روش ابطال پذیری پوپر غیرعلمی و نادرست است، ادّعاهایش درباره گزاره های متافیزیکی نیز بیاساس و نادرست است؛ زیرا پوپر همانند همة پوزیتیویست های زمانش، علم را تنها در دایرة دانش تجربی و عینی محدود میکند؛ در صورتی که دانش تجربی، تنها یک شاخة علم است و شاخه دیگر آن متافیزیک است که موجودات و مفاهیم مخصوص خود را دارد. و برای شناخت این موجودات و مفاهیم، علاوه بر روش تجربی، باید از براهین عقلی نیز کمک بگیریم؛ همانگونه که پیشتر اشاره شد؛ امروزه مشخّص شده که نظریّات علمی، تنها دربردارندۀ گزاره های تجربی و عینی نیستند؛ بلکه حاوی مبانی و پیشفرضهای متعدّد فلسفی و غیر تجربیاند؛ به طوری که اگر بخواهیم گزاره های متافیزیکی را کنار بگذاریم، در واقع، اعتبار نظریّات علوم تجربی را زیر سؤال بردهایم. بنابراین، ادّعای پوپر دایر بر اینکه چون خدا و روح دیدنی و قابل رؤیت نیستند، پس اثبات پذیر هم نیستند، حرفی پوچ و نادرست است و ریشه در جاهلیّت دارد. خدای دیدنی، خدا نیست. میدانیم که بنی اسرائیل پس از آنکه از دست فرعون خلاص شدند و همراه حضرت موسی (سلام الله علیه) راه فلسطین را در پیش گرفتن، در مسیر راه، قومی را دیدند که با خضوع خاصّی، اطراف بت های خود را گرفته بودند و آنها را می پرستند. افراد جاهل و بیخرد به حضرت موسی گفتند:« برای ما نیز معبودی قرار ده؛ همانگونه که آنها ( بت پرستان ) معبودانی دارند».
2. نگرش دیگری به علم
1.2. نقد علم تجربی
کشفیّات دانشمندان برجسته در علوم مختلف، آنان را با مشکلاتی در تعریف رایج از علم مواجه ساخت و وادارشان کرد تا بگویند که علمی که از آن به «تجربی» یا ساینس (Science) یاد میشود، قادر به پاسخ گویی به بسیاری از پدیده های طبیعی نیست؛ مثلاً مارگنو[13]، فیزیکدان و فیلسوف علم آلمانی – آمریکایی درباره علم تجربی چنین گفته است: « علم، به دین نیاز دارد؛ تا مبدأ و موفقیّت هایش را توجیه کند. من هنگامی که در سال 1932م. در مؤسّسة مطالعات پیشرفته در پرینستون تحقیق میکردم، این دیدگاه را با اینشتین مطرح کردم و تعبیر او را خوب به یاد دارم که گفت: کشف یک قانون بنیادی تأیید شده طبیعت، الهامی از خداست[14] ». این گونه انتقادها از سوی نامآوران علم معاصر، امکان حرکت معکوسی را فراهم می آورد؛ تا بازسازی معرفت علمی، بر اساس مبانی اصول متافیزیکی و وحی أدیان ابراهیمی، صورت گیرد. در این رویکرد، معرفت علمی علاوه بر امور حسّی و تجربی، مفاهیم متافیزیکی و دینی را نیز در بر میگیرد؛ همانگونه که همة دانشمندان اسلامی، به ویژه ابن سینا در گذشته از چنین روشی بهره می بردند. ابن سینا در کتاب مباحثات و نیز منطق شفا، علم را أولاً و بالذّات «معرفت عقلی» میداند و ثانیاً از نظر او « معرفت حسّی »، تنها در پوشش دانش عقلی میتواند مفهوم واقعیاش را پدید آرد[15].
ذکر این نکته ضروری است که عقل در نگاه دانشمندان اسلامی، مراتب خاصّی دارد و به طور کلّی به عقل جزئی و عقل کلّی تقسیم میشود. عقل کلّی، ارتباط تنگاتنگی با متافیزیک و عالم معنا دارد و همان است که ذاتاً در نهاد آدمی وجود دارد و به میزانی که انسان به خدا تقرّب جوید، شکوفاتر و بارورتر میشود و عقل جزئی که عقل معاش یا عقل حسابگر هم نامیده میشود، برعکس، بریده از وحی است و نقش چندانی در رهبری آدمی ندارد و به این جهت است که مولوی در بیت زیر به زیبایی آن را تصویر کرده است:
عقل جزوی ، عقل را بد نام کرد کام دنیا ، مرد را ناکام کرد
عقل مدرن غربی که منشأ علم تجربی امروزی غربی است، تحقّق نازلترین صورت عقل جزئی است که پس از رنسانس، در اروپا رواج یافت. این عقل، چون بریده از عالم معنا و وحی است، در اسارت نفس أمّاره است؛ مثلاً گاهی پزشکی که بهتر از هرکس دیگری با مضرّات جسمی و روانی مشروبات الکلی آشناست، به خاطر تبعیّت از نفس أمّاره ، آن را مینوشد. همچنین دانشمندانی با نبوغی خارق العاده، هستة أتم را می شکافند و از آن بمب أتمی میسازند و هنگامی که این بمب بر سر هزاران مرد و زن بیگناه فرو میافتد و آنان را نابود میکند، هیچگونه عکس العملی در برابر این کار در وجودشان دیده نمیشود.
2.2. اثبات علمی وجود خدا
برای اثبات وجود خدا، نیازی به براهین غامض علمی نیست؛ زیرا به وسیله روشهای ساده نیز میتوان خدا را اثبات کرد. امروزه فرهیختگان جوامع مختلف، به ادّعاهای پوپر و مقلّدان ایرانیاش، مانند دکتر منصوری، پوزخند میزنند.
در سال 2021م. کتابی به نام: Dieu, La Science, Les Preuves, L’aube d’une Révolution (خدا ، علم ، دلایل ، طلوع یک انقلاب)به زبان فرانسه در 577 صفحه منتشر شد و استقبال گرم خوانندگان را در پی داشت.
این کتاب نه به وسیلة متألّهین و أهل فلسفه، بلکه از سوی دو فیزیکدان نامی به نامهای میشل ایو بولوره[16] و اولیویه بوناسی[17] در طول سه سال پژوهش و با همکاری بیش از 20 دانشمند و متخصّص عالیرتبه به رشتة تحریر در آمد و در آن با استفاده از علوم فیزیک ، شیمی و أختر فیزیک، به اثبات وجود خدا پرداخته شده. ما خود نیز اثباتی کاملاً علمی بر وجود خدا در دست نگارش داریم که به زودی آنرا در یک مجلّه علمی منتشر خواهیم کرد؛ زیرا این بحث خارج از موضوع این نشریه است.
مناسب میدانم این مقاله را با کلامی از خدای سبحان در سورة مبارکة أعراف، آیة شریفة 186 به پایان ببرم که میفرماید: ﴿ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴾. هر کس را خداوند ( به جرم أعمال زشتش ) گمراه سازد، هدایت کنندهای ندارد؛ و آنها را در طغیان و سرکشیشان رها میسازد، تا سرگردان شوند.
کسانی که با سوء اختیار خود، راه شقاوت (أعمّ از کفر ، ظلم ، فسق و امثال آن) را انتخاب و در پیش میگیرند، و هرگز حاضر به توبه و بازگشت نیستند، خدای سبحان از آنها سلب توفیق نموده، (أسباب هدایت را از جلوی پای آنان بر میدارد) و آنها را به حال خود وا میگذارد، که البته این سلب توفیق و خذلان نیز جز بازتاب أعمال خود آنان نیست.
در خاتمه وظیفه خود میدانم از دوستان عزیزم آقایان دکتر سیّد محمّدعلی حجّتی استاد دانشگاه تربیت مدرس و دکتر یاسین جمالی و حجت الاسلام و المسلمین سید علی میر سالاری که این مقاله را با دقّت مطالعه کردند و با تذّکرات بسیار سودمندشان، مرا یاری نمودند، تشکّر کنم.
منابع:
[1] جان کلوور مونسما، اثبات وجود خدا ترجمه احمد آرام و سید مهدی امین و علی اکبر مجتهدی تهران 1362 ص140 .
[2] رضا منصوری، فیزیکدان ایرانی: کرونا به دینداری در ایران لطمه زد .
https://per.euronews.com/2020/05/12/coronavirus-pandemic-and-its-effects-on-religious-belifs
[3] همان ماخذ
[4] برای اطلاع از زندگی این دانشمند بزرگ به مقاله زیر مراجعه شود:
,Max Born, “Max Karl Ernst Ludwig Planck. 1858–1947”. Obituary Notices of Fellows of the Royal Society. 6 (17) 1948,pp. 161–188
[5] آیت الله میر باقری: « هدف نهایی آسران کفر و نفاق از همه طرحها ، سلب ا ایمان مردم است ».
https://www.mehrnews.com/news/
[6] پاسخ دکتر رضا منصوری به انتقادها؛ کشور به خاطر مسئلة هستهای، فقیر شده است.
http://sahebkhabar.ir/news/
[7] والتر ترنس استیس، برگزیدهای از مقالههای استیس، ترجمة عبدالحسین آذرنگ ، تهران 1380 ، ص 136 .
[8] . رمضان مهدوی آزادینی، « علم زدگی و بحران در علوم انسانی» مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، سال شانزدهم، شماره 1 ، بهار 1391 ، ص. 100ـ101 ( با اندک تصرّف ) .
[9] علی پایا ، «کارناپ و فلسفه تحلیلی» ارغنون ، سال دوم شماره 7و8 پاییز و زمستان 1374 ص 211
[10] . کارل پوپر ، حدس ها و ابطالها، ترجمة احمد آرام ، تهران 1368
[11]. همان ، ص 322 تا 325ه
. علیرضا قائمی نیا «علم قدسی در حکمت خالده» ذهن، شماره 26(1385 ) ص. 3.43
[13] Henry Margenau
[14] مهدی گلشنی ، چالش ها و تبیین ها خدا باوری و دانشمندان معاصر غربی ، تهران 1398 ص.21
[15] ابن سینا ، الشفا ء المنطق ، البرهان، تصدیر و مراجعه الدکتور ابراهیم مدکور ، قاهره 1956 ، ص 58
[16] Michel-Yves Bolloré
[17] Olivier Bonnassies
یکی از چرندترین مطالبی بود که در این راستا خوندم. به اسم علم و فلسفه هرچی میخواید میگید و افکار و تئوریهای غولهای دنیای علم رو هر چقدر دوست دارید تغییر میدید. متاسفم از اینکه این وبسایت یکم وقت نمیزاره که مطمئن بشه که این حرفها چیزی بالاتر از خزولات باشن.
اسمش رو پایگاه علمی میزارید ولی منطقی که توی مطالبتون هست در حد منطق یک بچه ی دبستانی هم نیست.
خدای ادیان ابراهیمی همشون از لحاظ منطقی مشکل دارند. یک مثال کوچیک مثل مشکل «خدا و کوهی که نمیتوان بلندش کرد» میتونه نقض بکنه خدای اسلام رو. البته دهها مثال دیگه هم هست که هر انسانی میتونه با چند ساعت فکر کردن به اونها این ابهام کانسپت خدا رو یکبار برای همیشه از ذهنش پاک کنه.
واقعن ارزش خوندنش رو نداشت. آخه یعنی چی وقتی میاین میگین “باید از آقای منصوری که اینک به بلندگوی دشمن، تبدیل شده، پرسید: « اگر فنّاوری هسته ای بد است، پس چرا دولتهای قدرتمند جهان، همگی آن را در اختیار دارند! »؟”
این مثل اینه که بگیم «اگر دزدیدن بد است، پس چرا مردم ماشینها و خانه خود را قفل میکنند؟» وقتی آدم این بی منطقی رو توی قسمتی به این سادگی میبینه چه انتظاری میشه داشت از توانایی نویسنده در “اثبات علمی”؟
انقدر کور نباشید. امیدوارم به زودی از غار بیرون بیاین و درکتون بیشتر در از دنیای سایه ها بشه.
سلام بزرگوار
اینکه بگویید این مطالب چرندند و یک استدلال در رد آنان ارائه نکنی این یعنی دگم اندیشی و به جای تلاش برای به گفتگونشستن و مباحثه کردن به فرافکنی و کلی گویی بپردازی
فقط در یک مورد تلاش کردی مثال نقضی بزنی:
«آخه یعنی چی وقتی میاین میگین باید از آقای منصوری که اینک به بلندگوی دشمن تبدیل شده پرسید اگر فناوری هسته ای بد است پس چرا دولتهای قدرتمند جهان همگی آن را در اختیار دارند؟ » این مثل اینه که بگیم اگر دزدیدن بد است پس چرا مردم ماشینها و خانه خود را قفل میکنند؟»
که آن هم باید بگویم مثال شما نشان می دهد که «فناوری هسته ای» و کاربرد فراوان آن را با «سلاح هسته ای» اشتباه گرفته اید.
استاد چاوشی را میشناسم و توفیق شاگردیشان را داشته ام. در مباحث علمی رویکردشان این است که به عمق مسائل و علت اصلی بپردازند. رویکردی که در این مقاله کاملا مشهود است و نظرات سطحی دکتر منصوری را با پرداختن به ریشه ها پاسخ داده اند. متاسفانه باید گفت امثال دکتر منصوری؛ در برخورد اولیه شان با تمدن غرب، برق ظواهر چنان چشمشان را زده و مشغولشان کرده که دیگر نتوانستند در دریای علم غور کنند. چنانکه به روی آب، غروب کردن این تمدن را نظاره میکنند از منظره ایجاد شده لذت می برند و به به سر می دهند.
سلام . گالیله دوستی داشت که معتقد به خدا نبود روزی اورا دعوت کرد تا پلانتاریوم خود را به اونشان دهد دوست گالیله با دیدن پلانتاریوم شگفت زده شد و گفت چه کسی اینرا ساخته است گالیله گفت هیچ کس دوستش گفت مگر میشود این دستگاه بدون سازنده باشد گالیله گفت تو میگویی این دستگاه سازنده ای دارد پس چطور میگویی زمین و سیارات و آسمانها خود به خود به وجود آمده است .دوست گالیله با این استدلال به خدا ایمان پیدا کرد. توجه داشته باشید شناخت غیر مستقیم عقلی بهتر از شناخت براساس گزاره تحلیلی ونظری است .
سلام . در پاسخ به آقای فراز .
مقاله آقای دکتر چاوشی در سطح دانشگاه و علم و تحقیق قابل بررسی است . نه در سطح دبستان .
غول های علم ودانش برای علم دانش حرفی برای گفتن دارند و در متا فیزیک وباورهای مذهبی و قرآنی دچار خلاء هستند.
ادیان ابراهیمی را از دیدگاه قرآن بررسی کنید . منابع دیگر قابل اطمینان نیست .
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم آقای مطهری را بخوانید .
تربیت مذهبی اصیل باعث آرامش فکری انسان میشود .
آنچه امروز جامعۀ علمی ایران از آن رنج میبرد جهل و شاید مهم تر جهل مرکت است… وقتی جهل حاکم شد استعمار و جریانهای آگاهی که نمیخواهند استقلال و رشد علمی ما را ببینند روی این جهل سوار میشوند و یکه تازی میکنند. آقای دکتر منصوری که سالها مسئولیت در این کشور داشتند و ریشه بسیاری از نابسامانی ها در جریان علمی کشور مثل همین مقاله زدگی افراطی مربوط به اقدامات ایشان است، طوری وانمود میکنند که اولا خودشان بیرون گود هستند و سایرین مقصر مشکلات اند و ثانیا هیچ کس علم را نمیشناسد به جز ایشان… عجیب تر اینکه حرفهایی میزنند که نه تنها بنیه علمی ندارد بلکه بسیاری از آنها اساسا غلط است… هیاهوی ایشان در معنای دانشگاه، در نسبت بین فلسفه و علم در مساله علم و ارزشها و در بسیاری از موارد که تماما غیر علمی و غلط است، باسم علم مطلق به خورد مردم داده میشود… بخدا قسم هر کجای دنیا بود با این حرفهای غیر غلمی و غیر دقیق برخورد های حرفه ای و آکادمیک میشد ولی اینجا با استفاده از قدرت سیاسی و جهل مردم از مسیر سلیبریتی مایانه این حرفها را میزنند و هیچ وقت هم پاسخ گوی علمی نیستند….
اگر بخواهم یک مثال در تکمیل مباحث اقای دکتر بزنم، آقای منصوری دائما صحبت از اجتماع علمی میکنند، علم را به اندازه قرارداد چراغ راهنمایی در میان جامعه علمی پایین میاوردند و هیچ شانی بالاتر قائل نیستند و هر آنچه جامعه علمی نپذیرد را غیر علمی دانند… ولی سوال اینست که طبق این معیار که به این بیان طرفداری در سطح علمی بین المللی ندارد آیا صحبت های خود ایشان علمی است؟ وقتی هیچ فیزیکدان برجسته و یا میانگین جامعه فیزیکدان این صحبت را قبول ندارند و یا اکثریت جامعه فلسفه علمی این بیان را مسخره میکنند آیا این عبارات علمی است؟! و مهمتر اینکه فردی که حتی یک مقاله علمی یا کتاب جدی در سطح بین المللی که مورد قضاوت و داوری متخصصین قرار گرفته باشد در این حوزه ندرند چرا به خود اجازه میدهند در مباحث فلسفه علمی هر حرفی بزنند… واضح است جهل مردم در ایران! وقتی جهل حاکم باشد شما هر حرفی بزنی بدون سند و مدرک پذیرایی نیز پیدا میکند کافیست چاشنی های رسانه ای خود را در کنار قدرت سیاسی داشته باشد… واقعا متاسفم چنین افرادی در راس قدرت بوده و هستند و همیشه هم منتقدند و در مقالات و کتابهایشان هیچ سانی برای اران و علم در ایران ه قائل نیستند….
مطلب بسیار عالی بود.
ای کاش رویکرد استقلال اندیشه و هویت ضداستعماری در تک تک اساتید ما وجود داشت. استعمار زده حتی از حق و حقیقت هم صحبت کند، نتیجه اش به حقیقت رسیدن نیست.
متن مقداری با تشویش از جهت ساختار به نظر می رسید اما قدرت استاد در تشریح مسئله جبران کننده بود.
با تشکر از استاد عزیز و سایت وکنا