به گزارش وکنا، به نقل از دیجیاتو، دانشمندان توضیح دادهاند که موسیقی چگونه میتواند تا این اندازه ما را به شگفتی وادارد و لذتبخش باشد.
حتماً برایتان پیش آمده است که یک موسیقی را خیلی دوست داشته باشید و به این فکر افتاده باشید که گوشدادن به یک موسیقی چگونه میتواند چنین حس خوبی را در شما ایجاد کند. گروهی از دانشمندان سعی کردهاند به این پرسش پاسخ دهند.
رسانه NPR در گزارشی با چند پژوهشگر حرف زده است تا اثر حیرتانگیز موسیقی را موشکافی کند. «دنیل لِویتین»، عصبشناس دانشگاه مکگیل که مغز افراد را در هنگام گوشدادن به موسیقی اسکن کرده است، میگوید: «موسیقی در بسیاری از افراد حس شگفتی و تحیر را بهوجود میآورد.»
لویتین میگوید بخشی از قدرت موسیقی هنوز برای دانشمندان هم ناشناخته است: «آنچه میتوانیم دربارهاش صحبت کنیم، چندین مدار یا شبکه عصبی است که در تجربه لذت و پاداش دخیل هستند.»
او مدعی است که شنیدن موسیقی بخشهایی از آمیگدال، تگمنتوم شکمی و هسته اکومبنس در مغز را فعال میکند که مثلاً در هنگام غذاخوردن پس از گرسنگی فعال میشوند. این بخشها سطح دوپامین و افیونها را در مغز تنظیم میکنند.
موسیقی ما را به بقیه آدمها نزدیکتر میکند
موسیقی همچنین میتواند حس ارتباط با دیگران را در مغز شما ایجاد کند، چون نورونهایی را فعال میکند که هماهنگ با ضربات آهنگ هستند. لویتین میگوید: «در دهه 1960 عادت داشتیم که بگوییم ‘من با تو روی یک طولموج قرار دارم.’ این قضیه بهمعنای واقعی کلمه درست است؛ چون امواج مغز شما در هنگام شنیدن موسیقی با آن نوا هماهنگ میشود.»
«دیچر کلتنر»، فیزیولوژیست دانشگاه کالیفرنیا، برکلی میگوید موسیقی با تغییر کارکردهای بدن، ما را به وضعیت شگفتی میبرد: «ما فکر میکنیم که ‘چرا چنین احساسی دارم؟ موسیقی درباره چیزهای عظیم و رمزآلود به من چه میآموزد؟’ موسیقی به ما اجازه میدهد تا این احساسات متعالی را لمس کنیم.»
کلتنر میگوید آهنگها میتوانند در رویارویی با همهگیری بزرگ روزگار ما، یعنی تنهایی هم به کمکمان بیایند. افراد با گوشدادن به موسیقی احساس میکنند که بخشی از یک گروه هستند و این احساس روی سلامت و تندرستی آنها اثر مستقیم میگذارد.
در بخشی از این گزارش با «مایک گوردون»، نوازنده گیتار بیس گروه Phish نیز صحبت شده است تا مشخص شود که این نظریات برای او صدق میکند یا خیر. گوردون میگوید: «بله؛ قطعاً در حین نواختن موسیقی بهطور منظم احساس شگفتی را تجربه میکنم. تقریباً شبیه به این است که مسیرهای عصبیام باز میشوند و انگار هوای اطرافم بلوری میشود و همهچیز بیشتر از آنچه قبلاً بود، به خودش بدل میگردد.»