اینکه اولین عضو بدن که کامل می شود کدام است، ارتباط زیادی به موضوع نحوه ارتباط روح و بدن انسان دارد چرا که بدون شک وقتی یک عضو کامل شود و به انجام وظایف خود بپردازد به این معناست که ارتباط روح با بدن آغاز شده است. به همین دلیل کنکاش در مورد این سوال که اولین عضو بدن کدام است به مسئله پیچیده و رازآمیز ارتباط روح و بدن و یا ذهن و مغز ارتباط زیادی پیدا می کند. ابن سینا جز اولین پزشکان و فیلسوفان تاریخ است که قلب را پاسخ سوال فوق دانسته است.
به گزارش وکنا دانش پزشکی جدید در حال حاضر به کمک دستگاه های سونوگرافی تشخیص داده است که قلب اولین عضو بدن است که شکل می گیرد و تقریبا از هفته چهارم، ضربان قلب نوزاد شنیده می شود. تشخیص این امر در زمان های گذشته به همین سادگی نبوده و بحث های مختلفی در مورد آن در گرفته است به طوری که افلاطون اولین عضو بدن را که در شکم مادر کامل می شود، مغز می دانسته و جالینوس، کبد را اولین عضو شکل گیرنده بدن می دانسته است. ولی دانشمندی مانند ابن سینا، قلب را اولین عضو تشکیل شده بدن و در واقع نقطه شروع اتصال روح و بدن می دانسته است. در این مطلب بخشی از مقاله «بررسی و تحلیل دیدگاه ابن سینا در مورد اولین عضو متکون (عضو رئیسی) در بدن انسان» در نشریه تاریخ فلسفه اسلامی نوشته محمدحسین مددالهی، حسین زمانیها و فرهاد جعفری را در مورد نحوه تشخیص این موضوع توسط این سینا را با هم می خوانیم:
مسئله اولين عضو متکون هويتي دووجهي دارد؛ به اين معنا که اين بحث هم مورد توجه فيلسوفان است و هم مـورد تـوجه پزشکان و همين امر باعث شده است هر يک با رويکرد خاصي به اين بحث بـپردازند. در اين مـيان آنـچه ابن سينا را از ساير انديشمندان و متفکراني که به اين بحث پرداخته اند، متمايز ميسازد. شخصيت ذوابـعاد وي است تا آنجا که وي هم فيلسوفي بسيار برجسته و هم طبيبي حاذق است . بـه همين دليل وي هم در آثار فـلسفي و هـم در آثار پزشکي خود به اين بحث پرداخته است . ما در اين بخش سعي خواهيم کرد ديدگاه ابن سينا در مورد اولين عضو متکون را بر اساس دو رويکرد فلسفي و تجربي وي واکاوي کنيم .
از منظر ابن سينا به عنوان يک طـبيب و فيلسوف اينکه کدام يک از سه عضو پيش گفته را به عنوان اولين عضو متکون در نظر بگيريم ، علاوه بر اينکه از لحاظ طب سنتي مهم است -زيرا تبيين مراحل شکل گيري اندام و اعضا در بدن وابسته به اين بحث اسـت – از لحـاظ فلسفي نيز واجد اهميت فراوان است ؛ زيرا اولا تبيين چگونگي رابطه نفس و بدن وابسته به اين بحث است ، ثانيا شناخت روح بخاري و جايگاه آن و نسبت آن با بدن و نفس نيز در گرو شناخت اولين عضو متکون و چگونگي شـکل گـيري آن است . اين نکته زماني بيشتر اهميت پيدا ميکند که به اين نکته توجه شود که ابن سينا در تبييني که از رابطه نفس و بدن ارائه ميدهد، به نقش واسطه اي روح بخاري نيز اشاره ميکند. ثالثا شـناخت دقـيق تر قواي نفس به خصوص قواي نفس نباتي و نفس حيواني و چگونگي تکوين آنها به عنوان قواي منطبع در بدن ارتباط تنگاتنگي با بحث اولين عضو متکوندارد.
١. رويکرد فلسفي ابن سينا در بـحث اولين عـضو مـتکون
در نتيجه ورود بحث نفس و بدن بـه فـلسفه اسـلامي و تأثيرپذيري فلاسفه اسلامي از مباني ارسطو تا مدت ها پس از ترجمه فلسفه يونان کمتر فيلسوفي در مقابل ارسطو قرار ميگرفت . مسئله تکوين اعضا نـيز در اين زمـينه مـستثنا نيست و تعاريف و توصيفات ارسطويي سال ها مورد قـبول واقـع شدند. از اين حيث مباني ارسطو تقريبا تا زمان فارابي به صورت دست نخورده باقي ماند. فارابي با برخي نـوآوريهاي مـوردي و مـسئله اي مسير را براي ايجاد يک نظام جديد فلسفي به دست ابن سـينا هموار کرد. ابن سينا نيز هرچند نظام فلسفي متمايزي را نسبت به فلسفه ارسطويي پايه گذاري ميکند، در برخي موارد هـمچون تـعريف نـفس يا قواي نفس تا حدي وامدار ارسطوست (ابن سينا، ١٣٧٩، ص ٣٢٠).
فارابي در فلسفه اسـلامي، خـصوصا در دريافت آموزه هاي ارسطويي نقش مهمي دارد. اهميت او در تأثيرپذيري و دريافت هاي ابن سينا انکارناپذير است و مسئله نـفس و بـدن نـيز از اين جريان مستثنا نيست . فارابي در مسئله اولين عضو بيشتر شبيه به شيوه افلاطون عـمل کـرده و بـحث اولين عضو را در ضمن رئيس مدينه فاضله مطرح کرده و مطابقت ميدهد. او عضو رئيس در بدن را به طور طبعي کـامل تـرين عـضو بدن ميخواند. فارابي علاوه بر قلب به اعضاي رئيسي ديگر نيز معتقد است ؛ ولي رياسـت سـاير اعضا را با رياست قلب متفاوت ميداند و قلب را حاکم و رئيس بر ساير اعضاي رئيسي مـيداند.
او قـلب را اولين عـضو متکون و سبب تکون ساير اعضاي بدن و ايجاد قواي نفس در بدن ميداند (فارابي، ١٩٩٥م ، ص ١١٦).ابن سـينا هـمچون افلاطون و ارسطو به قواي نفس معتقد است ؛ لکن در محل قواي نفس از افلاطون پيروي مـيکند. او در کـتاب النـفس شفا ابتدا به بحث درباره قواي نفس پرداخته (ابن سينا، ١٤٠٤ق ، الف ، ص ٦)، سپس در ادامه به بررسي نـحوه تـعلق نفس به بدن و مسئله روح بخاري ميپردازد (همان ، ص ٢٣٢). استفاده از روح بخاري براي ايجـاد ارتـباط مـيان نفس و بدن از ابتکارات ابن سيناست (همان ، ص ٢٣٤). درواقع روح بخاري در فلسفه ابن سينا واسطه اي براي اتصال نـفس و بـدن بـه شمار ميرود؛ از اين رو مسئله روح بخاري نيز در بحث اولين عضو متحقق در بدن از مـنظر ابـن سينا حائز اهميت است ؛ زيرا جايگاه روح بخاري نيز بايد در مسئله اولين عضو بدن فهميده شود و اينکه مسئله روح بـخاري چـه تأثيري را بر مسئله اولين عضو متکون يا بالعکس ميگذارد، بايد بررسي و تحليل گردد. ابـن سـينا در مورد به وجودآمدن و شکل گيري بدن انـسان در مـراحلي کـه در رحم مادر قرار دارد، بحثي ميان رشته اي را مـطرح مـيکند و به دليل تبحرش در پزشکي، برخي مسائل فلسفياش را نيز بر آن اساس بنا ميکند. او در اين مسئله عـلاوه بـر استدلال فلسفي به علم تـشريح نـيز استناد مـيکند (هـمان ، ص ٢٣٥).
ابـن سينا در فصل آخر از بخش آخر کـتاب النـفس شفا بيان ميکند که اولين عضوي که در بدن محقق مي شود، قـلب اسـت (همان ). وي رابطه نفس و اولين عضو را چنين تـوصيف ميکند:
بايد براي تـعلق نـفس واحد به بدن يک ابتدايي وجـود داشـته باشد و از آنجا که نفس بدن را تدبير کرده و رشد دهد و اين تدبير و رشد بـه واسـطه روح بخاري است ، اولين کاري که نـفس انـجام مـي دهد، ايجاد عـضوي اسـت که به واسطه اشـ قـواي خود را به وسيله روح بخاري به ديگر اعضا بفرستد و اين اولين عضو و اولين معدن تولد روح بـخاري ، قـلب است و علم تشريح بر اين مطلب صـحه مـي گذارد (هـمان ، ص ٢٣٣).
ابـن سـينا در ادامه به اين پرسش پاسـخ ميدهد که چرا نفس نميتواند به دو عضو مثلا ابتدا به قلب و سپس به مغز تـعلق پيدا کـند. او در پاسخ به اين وهم مقدر مينويسد:
«زيرا اگـر نـفس بـه عـضو اول تـعلق پيدا کرد، کل بـدن نـفساني ميشود و نيازي به تعلق به عضو ديگر نيست » (همان ). ابن سينا در ادامه اين بحث يک ساختار جديدي را از بـدن ارائه مـيدهد. او مـيان حيث منشأ يک فعل و حيث فاعل آن فعل فـرق مـيگذارد. از نـظر او مـمکن اسـت مـنشأ يک فعل در قلب باشد، ولي فاعل آن کبد باشد (همان ). ابن سينا
براي اثبات اين مطلب از مخالفان خود شاهد مثال ميآورد: «چنانچه در نظر مخالفان اين گونه است که مغز منشأ حس اسـت ، ولي فعل حس توسط اعضاي ديگري همچون چشم و گوش و پوست انجام مي شود» (همان ). او در ادامه با يک بيان بسيار مفصل چنين ميگويد: «اينکه عضوي مبدأ تکوين باشد، ولي قوه در عضوي ديگر کامل شـود و بـه عضو نخست فايده برساند، محال نيست » (همان ، ص ٢٣٥). ابن سينا در حين اثبات و تبيين اين مطلب به بيان چگونگي تشکيل مزاج و روح بخاري نيز مي پردازد. اين بخش از فلسفه ابن سينا درواقع روشن کننده رابـطه نـفس و بدن در اوايل تشکيل اين رابطه است .
ابن سينا در مطالبي که عنوان ميکند، از مخالفان نظريه خود در باب اولين عضو متکون سخناني نقل ميکند. مخالفان ابن سينا يا بـه بـيان بهتر مخالفان نظريه اولين عضو مـتکون بـودن قلب ، دو دسته اند. دسته اول کساني همچون افلاطون -که در ابتدا توضيح داده شد- و بقراط که ميگويند: اولين عضو متکون مغز است (رازي، ١٤١١ق ، ج ٢، ص ٢٧٥). دسته دوم کساني همچون محمد بن زکـرياي رازي اسـت که ميگويند اولين عضو مـتکون کـبد است . دليل دسته اول براي اينکه مغز اولين عضو متکون است يا ممکن است مانند افلاطون استحساني باشد (افلاطون ، ١٣٨٠، ص ١٩٨٣) يا مثل بقراط
مبتني بر دلايل شبه فلسفي شبه تجربي باشد که بر اساس آن به اين دليل که مـغز اولين عـضو است که اعصاب از جانب آن به ساير اعضا ميرسند، مغز اولين عضو متکون است (ابن سينا، ١٤٠٤ق ، الف ، ص ٢٣٣). دليل دسته دوم اين است که نياز جنين به قوه غاذيه و ناميه بيش از نياز وي به قواي حيواني و نفساني اسـت (رازي، ١٤١١ق ، ج ٢، ص ٢٧٥). فـخر رازي در مباحث المـشرقيه به دسته دوم ايراد وارد ميکند و نظر ايشان را رد ميکند و چنين ميگويد: «تکون اعضا بر تغذيه آنها مقدم است و اين تکوين بـه قوه حيواني و حرارت غريزي کامل ميگردد و منشأ قوه حيواني و حرارت غـريزي قـلب اسـت ، پس قلب مقدم خواهد بود» (همان ).
٢. بررسي رويکرد تجربي ابن سينا بر اساس مبادي طب سنتي در مسئله اولين عـضو مـتکون
گرچه مسئله اولين عضو متکون اساسا يک مسئله پزشکي است ، ارتباط ناگسستني ميان اين مسئله و مـسئله نـفس بـاعث ميشود، بررسي اين مسئله در راستاي بررسي مسئله نفس و در زمره مسائل فلسفي قرار گيرد. آنچه در بحث اولين عـضو متکون ضروري به نظر ميرسد، بررسي تخصصي پزشکي اين مسئله است ؛ بحثي که حـتي در آثار پزشکان بزرگي هـمچون بـقراط و زکرياي رازي نيز يافت نميشود. درواقع زکرياي رازي و بقراط به جاي علم تشريح به استدلال هاي نيمه فلسفي يا شبه فلسفي روي آورده اند (همان ). از همين روست که ابن سينا بر خلاف اين دو به عنوان يک پزشک و کـسي که علم تشريح را به خوبي ميداند، براي اثبات اين مسئله از علم تشريح بهره جسته و بر اين مسئله استناد ميکند (ابن سينا، ١٤٠٤ق ، الف ، ص ٢٣٣). جالب اينکه پزشکي نوين نيز اين ادعاي ابن سينا را تأييد مـيکند ( ,Murray and McKinney
٩٦٠.p ,٢٠٠٨ ,Standring and Borley /٨٢.p ,٢٠١٨). در اين مـرحله با استفاده از رويکرد تجربي ابن سينا به چگونگي تکوين عضور رئيسي يا اولين عضو متکون پرداخته ميشود.
پيش از آنکه به بررسي مراحل تشکيل عضو در جنين پرداخته شود، ميبايست ابتدا به بررسي مـباني طـب سنتي ابن سينا درزمينه ي تشکيل اعضا پرداخت ، تا فهم دقيق تري نسبت به توصيفات ابن سينا از مراحل تشکيل عضو حاصل گردد.
١) اخلاط و مراحل تشکيل آنها
اولين اصطلاحي که در مباحث پزشـکي- فـلسفي ابن سينا بسيار اهميت دارد، اخلاط است ؛ زيرا اخلاط در طب سنتي ابن سينا به عنوان زيربناي تشکيل دهنده هر عضوي در بدن شناخته ميشوند (ابن سينا، ١٣٨٣، ص ٦)؛ چنان که در رساله رگ شناسي يا رساله نـبض مـيگويد اخـلاط عبارت اند از چهار مايع درون بـدن کـه بـر اساس چهار عنصر طبيعي علم قديم لحاظ شده اند. اين چهار اخلاط عبارت اند از دم ، صفرا، سودا و بغلم (همان ). اهميت مسئله اخـلاط در طـب ابـن سينا از اين جهت است که او تحقق همه اعضاي بـدن را سـرچشمه گرفته از اخلاط ميداند (همان ).
چنان که دانسته شد، اخلاط چهار مايع تشکيل دهنده بدن موجود زنده اند که از تـرکيب چـهار عـنصر اوليه که در طبيعيات قديم به آن اعتقاد داشتند، تشکيل ميشود. اين چـهار عنصر عبارت اند از: آب ، باد، خاک، آتش که با ترکيب هر چهار عنصر اخلاط به وجود ميآيند. ابن سـينا در مـورد چـگونگي ترکيب ، ميزان و نسبت اين موارد با يکديگر سخني نميگويد (همان ).
٢) اعـضا و چـگونگي تشکيل آنها
طبق نظر ابن سينا هر کدام از اعضاي بدن توسط ترکيب اخلاط ساخته ميشوند. ابـن سـينا اعـضاي بدن را به چهار دسته اصلي تقسيم بندي ميکند. اين دسته ها عبارت انـد از: گـوشت ، اسـتخوان ، مغز و شش (همان ). او سپس به بررسي چگونگي به وجودآمدن اين اعضا ميپردازد. ابن سـينا بـر خـلاف بحث به وجودآمدن اخلاط از چهار عنصر اصلي، اين بحث را به صورت مفصل ذکر ميکند.
ابـن سـينا براي تشکيل اعضاي مورد اشاره ترکيب خاصي را ذکر ميکند. در نظر او هر عضو مـيبايست بـا تـرکيب هر چهار خلط به وجود بيايد؛ اما نسبت هر کدام از اين اخلاط در آنچه تشکيل مـيدهند، مـؤثر است . البته شکل فرمول هاي ترکيب اخلاط ساده است ؛ به نحوي که بـا تـغيير در بـرتري و غلبه هر کدام از اين چهار اخلاط ، تغيير در ساختار عضو پيش ميآيد. درواقع ابن سينا يکي از اينـ چـهار اخلاط را در هر ترکيب به عنوان اصل و آنچه غلبه با اوست ، ميگيرد و از سـه مـورد ديگـر و نسبت آنها به يکديگر سخني نميگويد (همان ).
اگر در ترکيب اخلاط ، دم يا خون غلبه داشته باشد، آنـچه از فـرايند تـرکيبي اخلاط چهارگانه به وجود خواهد آمد، بافت گوشتي است ؛ اما اگر غـلبه بـا سودا يا سياه آب باشد، آنچه از اين فرايند به وجود خواهد آمد، استخوان است . اگر در ترکيب اين اخلاط غلبه بـا بـلغم باشد، آنچه طي اين فرايند به وجود ميآيد، مغز است و اگر غلبه بـا صـفرا باشد، شش به وجود ميآيد (همان ). بـنابراين اولين قـسمتي از بـدن که توسط اين چهار اخلاط متحقق ميشود، مـاهيچه يا گـوشت است .
3) روح بخاري و چگونگي تشکيل ان
ابن سينا يک مورد ديگر را هم به موارد چـهارگانه تـشکيل شده از اخلاط اضافه ميکند. او روح بـخاري را کـه واسط مـيان نـفس و بـدن است و در رگ ها حرکت کرده و قوا را از نـفس بـه ساير اعضا منتقل ميکند، نيز تشکيل شده از لطافت و بخار اخلاط ميداند (هـمان ، ص ٧). روح بـخاري در فلسفه ابن سينا جايگاه مهمي دارد. عـلاوه بر اينکه مطابق بـا پزشـکي امروز شايد بتوان روح بخاري را مـعادل جـريان الکتريکي قلب دانست .
پزشکي امروز نيز وجود فيزيکي روح بخاري با توصيفات ابن سـينا را مـحتمل دانسته و مصداق آن را نيز حدودا پيدا کـرده اسـت ( ,Others &Amini Behbahani,.(2013
٤) مـراحل تشکيل اولين عضو در بـدن
بـراي فهم بهتر درباره اينـکه تـوصيفات ابن سينا از تکوين اعضاي بدن مبتني بر علم تشريح به چه ميزان دقيق اسـت و در نـتيجه تلاش هايش به چه ميزان بـه واقـعيت نزديک شـده اسـت ، قـدم به قدم مراحلي کـه ابن سينا براي تحقق جنين توصيف ميکند، تا جايي که منجر به تکوين اولين عـضو شـود، با آخرين يافته هاي علمي مـقايسه شـده و مـيزان مـطابقتي کـه ميان آنهاست ، بـا تـوجه به اختلاف طب سنتي و پزشکي نوين بررسي و تحليل خواهد شد.
مطابق پزشکي نوين مراحل تشکيل اولينـ عـضو در طـول چهار هفته اول بارداري رخ ميدهد. اين زمان براي تـبديل تـخمک بـارورشده بـه يک عـضو کـافي است ( Murray
٨٢.p ,٢٠١٨ ,and McKinney). ابن سينا نيز تشکيل اولين عضو را در چهار مرحله و در کتب رساله رگ شناسي، کتاب النفس شفا و رساله الادويۀ القلبيه بيان ميکند. توصيفات ابن سينا از اين چهار مرحله با يافته هاي پزشـکي نوين مطابقت داده ميشود (ابن سينا، ١٣٨٣، ص ٧ و ١٤٠٤ق ، الف ، ص ٢٣٥ و ١٤٠٤، ب ، ص ٢١١).
١- مرحله عنصري يا سلولي
نظام طبيعي قديم بر اساس عناصر چهارگانه بنا شده بود و ابن سينا نيز بر اساس اين باور اولين مرحله جنين را مرحله عنصري ميداند. ابـن سـينا در رساله رگ شناسي عنوان ميکند که اعضا از اخلاط درست شده اند و اخلاط از عناصر چهارگانه . بر اساس اين مطلب اولين مرحله جنين مرحله اي است که عناصر هنوز با هم ترکيب نشده و اخلاط را تـشکيل نـداده اند و جنين در مرحله عنصري قرار دارد (ابن سينا، ١٣٨٣، ص ٦). ابن سينا قبل از اين مرحله اي را ذکر نميکند؛ لذا اولين مرحله براي جنين اين مرحله است .
در پزشکي نوين نـيز اولين مـرحله ، مرحله اي است که جنين در حـالت سـلولي به سر ميبرد. پس از بارورشدن تخمک جنين در هفته اول بارداري در حالت سلولي است و به تقسيم سلولي مشغول است و با تقسيم سلولي رشد کرده و بزرگ مـيشود.(Murray and McKinney, 2018, p.82)
٢- مـرحله اخلاط يا القا
پس از اينکه عـناصر بـا يکديگر مخلوط ميشوند، اخلاط را به وجود ميآورند.
اخلاط نيز در کنار هم قرار گرفته و با هم ترکيب ميشوند. طبق گفته ابن سينا اخلاط ، چهار مايعي هستند که اعضا از آنها تشکيل مـيشوند (ابـن سينا، ١٣٨٣، ص ٦). بنابراين مرحله دومي که ابن سينا براي تشکيل جنين بيان ميکند، مرحله اخلاط مايع است .
در پزشکي نوين نيز جنين در طول هفته دوم داراي غشا ميشود و يک پوسته دور آن را ميگيرد که اصطلاحا بـه آن مـرحله القا يا کـاشتن گفته ميشود. جنين در اين مرحله براي تشکيل بافت آماده مي شود (٨٢.p ,٢٠١٨ ,Murray and McKinney). درنتيجه مرحله دوم مقدمه تشکيل بـافت است .
٣- مرحله گوشت يا بافت
چون در ترکيب اخلاط تشکيل دهنده جنين غـلبه بـا خـون است ، آنچه از ترکيب اخلاط به وجود ميآيد، گوشت ، بافت گوشتي يا ماهيچه است (ابن سينا، ١٣٨٣، ص ٦ و١٤٠٤ق ، الف ، ص ٢٣٥). در اين مرحله جنين داراي گـوشت يا بـافت گوشتي ميشود که درنهايت اين گوشت به ماهيچه تبديل ميشود.
در پزشکي نوين نيز جـنين در هـفته سـوم بافت را تشکيل داده و سيستم عصبياش شروع به رشد ميکند. آئورتز و عروق خوني نيز به وجود مـيآيند و جفت به خوبي شکل گرفته ، جنين به مادر متصل مي شود ( ,٢٠١٨ ,Murray and McKinney٨٢.p). در اين مرحله کـه مرحله سوم است ، هـمه چـيز براي تشکيل اولين عضو بدن يعني قلب آماده ميشود.
٤- مرحله تشکيل عضو
پس از تشکيل بافت گوشت از اخلاط ، از اين بافت گوشتي که به ماهيچه تبديل شده ، قلب درست ميشود و جنين در اين مرحله داراي قلب ميگردد (ابن سـينا،١٤٠٤ق ، الف ، ص ٢٣٥). البته ابن سينا در مقام بيان تمامي تغييرات جنين نيست و تنها مراحل تشکيل اولين عضو را ذکر ميکند؛ لذا عدم ذکر ساير پيشرفت هاي جنين دليل بر عدم چنين پيشرفت هايي از نظر ابن سينا نيست . ابـن سـينا در تحقق قلب نيز به تقدم و تأخر قايل است . او تحقق بطن -دهليز چپ را مقدم تر از بطن -دهليز راست ميخواند (همو، ١٤٠٤ق ، ب ، ص ٢١١). درواقع اصطلاح بطن -دهليز ترجمه کلمه تجويف و معناي دقيق آن حفره اسـت و از آنـجايي که قلب مطابق با اصطلاح پزشکي امروز داراي چهار حفره است که عبارت اند از بطن راست ، دهليز راست ، بطن چپ ، دهليز چپ (٩٦٠.p ,٢٠٠٨ ,Standring and Borley)؛ اما ابن سينا براي قلب دو بخش در نظر مـيگيرد: حـفره راست و حفره چپ که حفره راست مطابق با پزشکي امروز شامل بطن و دهليز راست و حفره چپ شامل بطن و دهليز چپ مي شود (Ibid). از اين رو ترجمه کلمه «تجويف الايسر» (ابن سـينا، ١٤٠٤قـ ، ب ، ص ٢١١) بـه بطن -دهليز شامل تمامي مـعناي مـد نـظر ابن سينا خواهد بود.
مطابق پزشکي نوين نيز در هفته چهارم بارداري قسمت هاي قلب شکل ميگيرند و قلب شروع به تپش مـيکند؛ سـيستم عـصبي توسعه مييابد و جنين داراي دم ميگردد؛ همچنين دستگاه هاي ديگـر نـيز تشکيل ميشوند ( ,Murray and McKinney٨٢.p ,٢٠١٨)؛ از اين رو در مرحله چهارم ، اولين عضو يعني قلب به طور کامل شکل گرفته ، عملکرد خود را آغاز ميکند. در کنار تکون اولين عـضو دسـتگاه هـاي ديگر نيز تشکيل مي شوند.