به گزارش وکنا، به نقل از شهر کتاب، اینشتین و راسل بیانیهای را در سال ۱۹۵۰ صادر کردند.
اعتماد: اواسط دهه ۱۹۵۰ در سالهای موسوم به جنگ سرد، نگرانی بزرگی میان جمعی از عقلای جهان شکل گرفت. آنان میترسیدند که تصمیمگیران اصلی در امریکا و شوروی روزی دست به دیوانگی بزنند و در کشمکشی که میانشان وجود دارد، از سلاح هستهای استفاده کنند. تقریبا همه میدانستند که بهکارگیری سلاح هستهای احتمالا به حیات بشر روی کره زمین – حداقل به این شکلی که میشناسیم -پایان میدهد و جنگ اتمی عملا هیچ برندهای نخواهد داشت. اما وجود خطری چنین بزرگ، تغییری در کنش و واکنشهای دو ابرقدرت ایجاد نمیکرد و نشانهای از تزلزل وجدان دو طرف دیده نمیشد.
چنین به نظر میرسید که زندگی و آینده نوع بشر به تصمیم چند نفر گره خورده است و لغزش یک ابرقدرت و پاسخ متقابل دیگری، کار میلیاردها انسان را تمام میکند. برتراند راسل یکی از آن عقلای نگران بود. در نامهای به اینشتین نوشت که به همبستگی مردان علم برای تحریک افکار عمومی و فشار به سیاستمداران نیاز داریم وگرنه فاجعهای بزرگ همه ما را به کام خود میکشد. اینشتین که زمانی به نیت مهار هیتلر و آلمان نازی در پروژه منهتن (ساخت بمب اتمی) نقش موثری ایفا کرده بود در پاسخ به راسل نوشت که در نگرانیات شریک هستیم و با هر کارزاری که به بیداری افکار عمومی و توقف رقابت تسلیحاتی بینجامد، همراهی میکند.
راسل به پشتگرمی اینشتین، متن بیانیهای را آماده کرد و برای گرفتن امضا و تایید، با گروهی از دانشمندان سرشناس آن سالها به صحبت نشست. اما کار، از چیزی که در ابتدا تصور میشد، سختتر بود. سایه جنگ سرد نه فقط بر سیاست که بر ذهن و وجدان دانشمندان نیز سنگینی میکرد و بسیاری از نوابغ آن روزگار، به یکی از دو ابرقدرت تعلق خاطر داشتند و نمیتوانستند بیطرفانه و به درستی نقش میانجی را ایفا کنند.
اینشتین نیز چندی بعد از دنیا رفت و راسل در نهایت از ۹ دانشمند امضا گرفت و متنی را که معمولا از آن به بیانیه راسل ـ اینشتین یاد میشود، در چنین روزی از جولای ۱۹۵۵ در لندن رسانهای کرد. «نظراتی که در این بیانیه از سوی ما اعلام میشود، نظرات عضوی از یک ملت یا قاره یا دین یا مذهب خاص نیست.
ما به نمایندگی از نوع بشر صحبت میکنیم. بشری که ادامه حیاتش روی این کره خاکی، با خطری جدی مواجه شده است. جهان امروز مملو از منازعات سیاسی و مذهبی است… ما خواهان طرفداری از یک دسته یا محکومیت دسته دیگر نیستیم. همه در خطر هستند و ما اگر بتوانیم در این برهه حساس زمانی این خطر را به خوبی درک کنیم، امید به پیشگیری از آن را خواهیم داشت… زمزمههایی از برخی محافل قدرت به گوش رسیده است که ما توانایی آن را داریم تا بمبی بسازیم ۲۵۰۰ بار قویتر از بمب هیروشیما… و صاحبنظران همگی بر این نکته اتفاقنظر دارند که انفجار بمبی که از آن صحبت میشود، نقطه پایانی بر حیات بشری خواهد بود. آن هم نه یک پایان آنی و لحظهای، بلکه نابودی تدریجی و با دردناکترین بیماریها و دهشتبارترین شکنجهها برای نوع بشر.»
راسل نوشته بود اکنون دو انتخاب پیش روی بشریت است؛ یکی ادامه همین مسیر که در نهایت به تاریکی و تباهی میانجامد یا بازنگری در برنامههای نظامی هستهای و مهمتر از آن، پذیرش این اصل که منازعات دوجانبه جز با گفتوگو ختم به خیر نمیشود و جنگ نباید یکی از گزینههای در دسترس سیاستمداران باشد، چه آنکه «ما هر قدر در زمان صلح در ممنوعیت بهکارگیری بمب اتمی به توافق برسیم، به هیچ یک از این وعدهها و پیمانها در شرایط جنگی نمیتوان امید بست.»
پس باید جلوی جنگ را گرفت و «به دنبال روشهای مسالمتآمیز برای حل دعواها بود.» بعد از این بیانیه، بسیاری در گوشه و کنار جهان به تکاپو افتادند و از آنچه راسل خوانده بود، پشتیبانی کردند. کارزار خلع سلاح و صلح به راه افتاد و بحث چگونگی استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای داغ شد. اما دو ابرقدرت تغییری در برنامه اتمی خودشان ندادند و رقابتی را که شروع کرده بودند، با همان شدت پی گرفتند. بعد هم چند کشور دیگر سلاح هستهای ساختند و ماجرا را از چیزی که بود، بدتر و پیچیدهتر کردند.
من تا همین جا هم که آمدهام برخی فصلها را دو بار یا حتی بیشتر خواندهام. برخی اوقات بعد از خواندن یک فصل ذهنم آلارم میدهد که دیگر بس است و اجازه بده من ورودیهای جدید را کمی مرتب کنم! در ابتدای یادداشت اشارهی کوتاهی به دلیل این مساله کردم. همانطور که گفتم، «ژن خودخواه» کاوشی طولانی و وسیع در کل قلمرو موجودات زنده است و مولف کوشیده است کل مسائل و چالشهایی را که نظریهی تکامل با آنها مواجه است از منظر رویکرد ژنمحور به تکامل توضیح دهد و به این ترتیب قدرت تببینی نظریه را – مخصوصا در مواجهه با معماهایی که نظریههای رقیب قادر به تبیین آنها نبودهاند یا تبیینی که ارائه کردهاند چندان قانعکننده نبوده است – نشان دهد. بنابراین، میتوان گفت که کتاب به دایرهالمعارفی جامع دربارهی نظریه تکامل میماند؛ دایرهالمعارفی که خواندن سریع و یکبارهی آن ممکن نیست و باید سر صبر آن را خواند و اجازه داد چارچوب مفهومیاش به تدریج در ذهن رسوب کند.
بله، خواندن کتاب کار آسانی نیست اما مطمئن باشید که ارزشاش را دارد. مخصوصا به علاقمندان به علوم طبیعی توصیه میکنم آن را در برنامهشان بگنجانند.پیشتر اینجا نوشته بودم که مشغول خواندن کتاب «ساعتساز کور» نوشتهی ریچارد داوکینز ام. راستش را بخواهید کمی بعد از آن خواندناش را رها کردم، چون یکی از دوستان فاضل در فیسبوک – که البته اینجا هم حضور دارد – پیشنهاد داد که به جایش کتاب «ژن خودخواه» را بخوانم که کتاب بسیار بهتری است.
الان حدود دو ماهی میشود که دارم کتاب «ژن خودخواه» را میخوانم و تقریبا نیمی از کتاب را خواندهام. در چند بند برداشت خودم را از کتاب مینویسم.
اول)
«ژن خودخواه» واقعا به نظرم کتاب بسیار خوب و شگفتانگیزی آمده است. کتابی که میارزد آدم هر کتابی را که در دست دارد کنار بگذارد و آن را اصطلاحا «به دست بگیرد». داوکینز در این کتاب شما را به مکاشفهای طولانی، گسترده و دقیق در جهان طبیعی میبرد و چیزهایی را از زندگی موجودات زنده نشانتان میدهد که تاکنون ندیدهاید، یا به آنها دقت نکردهاید. البته تلاش میکند آنها را از زاویهای خاص برایتان تبیین کند. در واقع، نظریهی ژن خودخواه چونان نخ تسبیحی قطعات متنوع این مکاشفهی هیجانانگیز و مفصل را به هم وصل میکند.
دوم)
ایدهی اصلی کتاب همانی است که به طور خلاصه در عنوانش آمده است: اصل حرف داوکینز این است که ژنها – و نه افراد، گونهها یا گروهها – واحد انتخاب در تکامل اند و این انتقال ژنها به نسل بعد است که مسیر تکامل را تعیین میکند. ارباب در واقع ژنها اند و آنها از موجودات زنده همچون ماشینهایی برای تکثیر و انتشار خود استفاده میکنند. ادعای داوکینز این است که این نظریه بهتر از نظریههای رقیب میتواند الگوهای پیچیدهی رفتار و تطابق را در طبیعت (از سرمایهگذاری والدین در تولید مثل و پرورش نوزاد گرفته تا همکاری و دیگرخواهی میان وابستگان) توضیح دهد. البته چیزی که داوکینز به آن نظریهی ژن خودخواه میگوید در واقع همان رویکرد ژنمحور به تکامل است که در سالهای دههی ۱۹۶۰ میلادی و با انتشار کتاب بسیار مهم «سازگاری و انتخاب طبیعی (Adaptation and Natural Selection)» نوشتهی کریستوفر ویلیامز، زیستشناس تکاملی، شکل گرفت. کتاب ویلیامیز الان دیگر یکی از کلاسیکها در زیستشناسی محسوب میشود و داوکینز هم در کتاب «ژن خودخواه» در واقع برخی از جنبههای همین کتاب (و آرای دیگر طرفداران دیدگاه ژنمحور به تکامل، از جمله دبلیو. دی. همیلتون) را برای فهم عامه سادهسازی کرده است. مخصوصا، ارجاعات به همیلتون در کتاب فراوان اند، به طوری که میتوان ادعا کرد قهرمان کتاب – البته به جز ژنها که همزمان نقش قهرمان، ضد قهرمان، رئیس بزرگ، برنامهریز پشت پرده، و …. را بازی میکنند – همیلتون است. شخصاً، اولین بار همیلتون را هنگام مطالعهی کتاب بسیار خواندنی و ارزشمند «تکامل همکاری (The Evolution of Cooperation)» نوشتهی رابرت اکسلراد شناختم. در فرصتی دیگر باید یادداشت مفصلی دربارهی این کتاب خواندنی بنویسم. اما اجمالا بگویم که کتاب «تکامل همکاری» پژوهش میانرشتهای بسیار جذاب و شگفتانگیزی است در این باره که همکاری چگونه میان افرادی که به بیشینه کردن نفع شخصی خود میاندیشند شکل میگیرد و بسط مییابد. هستهی مرکزی کتاب را معمای زندانی در نظریهی بازیها شکل میدهد. یک فصل از کتاب را هم همین دبلیو. دی. همیلتون نوشته است. البته نظریهی بازیها در کتاب داوکینز هم حضور پررنگی دارد. بر همین اساس، یکی از مضامین مشترک بسیار مهم میان دو کتاب مفهوم Evolutionary Stable Strategy (ESS) است که سعی میکنم در فرصتی دیگر آن را توضیح دهم.
سوم)
همانطور که قبلا هم – در گزارش کتاب ساعتساز کور – نوشته بودم نثر داوکینز نثری آکادمیک است بدون پیچیدگی. البته از طنازی و ظرافت هم خالی است. او چه در کتاب ساعتساز کور و چه در این کتاب صرفا آکادمیسینی است که میخواهد با نثری روشن و کمحاشیه ایدهای علمی را به بهترین نحو توضیح دهد. این جنبه از نثر داوکینز در این کتاب حتی آشکارتر از کتاب ساعتساز کور است. اما حواستان باشد که نثر سادهی داوکینز به این معنا نیست که خواندن کتاب هم کاری ساده است. پایینتر در این باره توضیح میدهم!
چهارم)
ترجمههای فارسی کتاب را ندیدهام و طبیعتا نمیتوانم دربارهشان نظر بدهم، اما اگر میخواهید متن اصلی را بخوانید بدانید که کارتان آسان نیست و پروژهی سنگینی در پیش رو دارید. البته همانطور که گفتم داوکینز دشوارنویس نیست و مطالب کتاب هم از نظر فنی «معمولا» خیلی پیچیده نیستند، اما حجم مسائل و موضوعاتی که باشان مواجه میشوید (و به احتمال زیاد برایتان تازگی دارند) فوقالعاده بالاست. همین خواندن کتاب را به کاری بسیار وقتگیر تبدیل میکند. چون هضم چنین حجم عظیمی از مطلب در زمانی کوتاه ممکن نیست.
ادامه در پست بعدی…
⬇️⬇️⬇️
#گزارش_کتاب