به گزارش وکنا، به نقل از نشریهی علمی-خبریِ نامه علم و دین که شماره اول آن در سال 1376 منتشر شده است،
آقای دکتر پیروز فطورچی به زمینه های بهره گیری از حکمت اسلامی در مباحث علم و دین پرداخته است…
بخش اول: درآمد
عنوان فوق، خود بیانگر آن است که ما پیشاپیش به دو نکته اعتراف نمودهایم:
نخست، اهمیت و سودمندی حضور حکمت اسلامی در عرصهی مباحث علم و دین.
دوم، توانمندی حکمت اسلامی در غنیسازی ابعاد گوناگون مباحث «علم و دین» و
امکان ایفای نقشی فعال و پرثمر در این زمینه.
در اینجا منظور از مباحث علم و دین، شاخهی نسبتا مستقلی است که عمدتا طی سه دههی اخیر در سطح بین المللی شکل گرفته و به تدریج از فروع و شعب فراوانی برخوردار گشته است به نحوی که امروزه جدای از ارائهی دروس دانشگاهی، مراکز متعدد به طور جدی و با اتخاذ ابزارها و شیوههای نوین، دست اندر کار تحقیق گسترده در این زمینهاند. انتشار دهها کتاب و نشریه ادواری، و نیز برگزاری مرتب گردهماییهای بین المللی، از جمله دستاوردهای این تلاشها بوده که تاکنون حجم وسیعی از اطلاعات را در اختیار پژوهشگران قرار دادهاند. هدف این تحقیقات، بررسی انحای ارتباط ممکن بین ادیان- به ویژه ادیان توحیدی/ابراهیمی- و علوم طبیعی(و نیز علومی که مبتنی بر فرضیه، نظریه یا مسئلهای از علوم طبیعی باشند)
از ابعاد گوناگون است. مهمترین بخش مباحث علم و دین را بررسی ملازمات الهیاتی/فلسفی حقایق و نظریههای علمی معاصر تشکیل میدهد و به لحاظ همین اهمیت است که از مباحث علم و دین، گاهی به علم و الهیات نیز تعبیر میشود. این مباحث، امروزه، توجه طیف وسیعی از دانشمندان علوم طبیعی، فلاسفه و عالمان الهیات را به سوی خود جلب نموده و بدین لحاظ، شکل یک تحقیق چند رشتهای[1] را به خود گرفته است.
با این وصف واضح است که هرگونه حضور جدی در صحنهی مباحث علم و دین به آگاهی کافی از مباحث روز و زمینههای گوناگون این عرصهی نوین نیازمند است و با تلاش جدی جهت دستیابی به معیارهای جهانی و معتبر میسر میشود. بنابراین حضور حکمت اسلامی نیز زمانی در این عرصه سودمند خواهد بود که با احراز معیارها و شرایط لازم همراه باشد و البته شایسته است قبلا، به دقت درباره زمینهها و جوانب این حضور وارسی و مظالعهی کافی صورت گیرد.
مراد از حکمت اسلامی،لزوما مکتب خاصی در فلسفهی اسلامی نیست بلکه نظامی جامع و عقلانی مد نظر است که با عنایت جدی به سرچشمههای نورانی آیات و روایات از عالیترین اندیشههای کلامی، فلسفی و عرفانی در حوزهی معرفت اصیل اسلامی بهرمند باشد. با بررسی و مطالعهی مباحثی که در سطح جهان تحت عنوان«علم و دین» یا «علم و الهیات» مطرح میشود، در مییابیم که آنچه با نام الهیات به عرصه میآید، الهیات عمدتا مسیحی است که در عین بهرهگیری از قالبهای کارساز و نوین، از بسیاری شاخههای فلسفه (از جمله فلسفهی علم، فلسفهی دین، معرفت شناسی، متافیزیک و مانند آن) نیز سود جسته است. تحقیقات وسیع و پژوهشهای چند جانبهتی که در این زمینه انجام شده و آنچه در سالهای اخیر در کتابها، نشریات و گردهماییهای بینالمللی مشاهده میکنیم، نشاندهندهی پیشرفتهای قابل ملاحظهای است که در حل مسائل مختلف «علم و الهیات» بهدست آمده است. این دستاوردها در عینآنکه بسیار مغتنم و قابل استفادهاند ولی خللها و کاستیهایی نیز در آنها به چشم میخورد که در تحلیل نهایی به نظر میرسد عمدتا ناشی از نارساییهای مفاهیم و عقاید دینی، فلسفی و الهیاتی غرب باشد. خلاء وجود یک اندیشه عمیق الهی-عقلانی که بتواند به نحو وافی پاسخگوی مسائل گوناگون این حوزه باشد به تدریج محققین این رشته را به سمت کارگیری وسیع مکاتب فلسفی غرب سوق داده و میدهد، مکاتبی که به هیچ وجه نمیتوانند این نقیصه را به طور شایسته برطرف نمایند.
در همین حال، اگر با دیدهی انصاف و البته به شرط دارا بودن اطلاع و تخصص کافی به حکمت اسلامی بنگریم، بدون شک به توانمندیهای آن در این زمینه اذعان نموده و درمییابیم که با بهره گیری از خزاین پربار و اصیل حکمت اسلامی، جبران این خللها و کاستیها کاملا ممکن و میسر است. شالودهی «فلسفهی اعلی» و «حکمت ربوبی» به گونهای بنا نهاده شده که شناخت طبیعت، البته در چارچوب قوانین و شرایطی خاص، با آن مرتبط و هماهنگ است. در مباحث الهیات به معنای اخص-که ممحض در ربوبیات است- تبیین«فعل حق تعالی در طبیعت» نیز مدنظر است و این بدون آن است که پویایی و سیلان جوهری طبیعت و تکامل روز به روز و سریع علوم طبیعی بر علو و ثبات برهانی ربوبیات خدشهای وارد آورد.
در میان مکاتب مختلف حکمت اسلامی، «حکمت متعالیه»، بر خلاف مشربهای «مشاء» و «اشراق»، سعی در ارائه افقهای جدید در نگرش الهی به عالم طبیعت داشته است. صدرالمتالهین بر آن بوده است تا با توسعهی دامنهی هستی شناسی نوین خویش، از منظری متعالی به جهان طبیعت بنگرد و این نگرش را در دیدگاه جامع حکمت متعالیه- و نه در «طبیعیات» مرسوم آن زمان- مندرج سازد. تصدیق به قابلیتها و توانمندیهای حکمت اسلامی در حل مسائل و دشواریهای مباحث«علم و دین»، به هیچ وجه به معنای آماده بودن بالفعل زمینههای بهره گیری نیست. به فعلیت درآوردن این توانمندیها، نیازمند اموری چند است:
الف. اطلاع کافی و مطابق روز از مباحث متنوع «علم و دین» و زمینههای متعدد وابسته به آن، امری است ضروری. آشکاراست که این مباحث در جوامع غربی، شکل منسجم و نسبتا مستقلی به خود گرفته و با شعب متنوعی از علوم طبیعی، فلسفه و الهیات، مرتبط است. به علاوه، خصلت این مباحث، پویایی شدید آن در ابعاد مختلف است. نخستین وظیفه، آن است که این مباحث در سطح عالی و با نگرشی جامع، استقصا، تبویب و جمع بندی گزدد و تحولات سریع و روزافزون آن نیز مد نظر قرار گیرد. یقینا یک ماخذشناسی قوی در زمینهی کتب و نشریات، و آگاهی کامل از فعالیتهای پژوهشی مراکز مختلف بین المللی، دورههای دانشگاهی و گردهماییهای جهانی به همراه استفاده از امکانات ارتباطی جدید، میتواند گامی موثر در این زمینه باشد. ب. با توجه به ویژگیهای خاص این مباحث، لازم است تا عمیق ترین ابعاد حکمت اسلامی مورد توجه قرار گیرد و از هر گونه سطحی نگری جدا اجتناب شود. این میسر نیست مگر با تسلط و تبحر کافی در استفاده از خزاین پرارج
حکمت و معارف اسلامی که طبیعتا بر عهدهی خردمندانی نهاده خواهد شد که دورهی کاملی از این معارف عالیه را به نحو
تخصصی و ترجیحا با همان متون کلاسیک و سنتی معهود گذرانده باشند. در این شیوه، طالب معرفت، پس از تعلم ادبیات عرب و علم منطق، به ترتیب به یادگیری متون درسی کلام، حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه نزد اساتید فن میپردازد و دوره کتب درسی عرفان را با صلاحدید استاد در قبل، بعد و یا حین آموزش حکمت متعالیه فرا میگیرد، آنگاه همهی اینها مقدمهای میشود برای حصول شرح صدر و وسعت نظر تا با مدد طهارت روح و نزاهت باطنی از خوان گسترده
ی قرآن حکیمو افاضات معصومین علیهم السلام به فراخور ظرفیت و هاضمهی خود مستفیض گردد.
ج. پس از شرایط مذکور در بندهای الف و ب، نکتهی حائز اهمیت دیگر، هنر استفاده از گنجینههای گرانبهای حکمت و معارف اسلامی در مباحث گوناگون «علم و دین» است. در اینجاست که« تشخیص ارتباطها»، نقش موثری را ایفا میکند و در همین جاست که وسعت و دقت اطلاعات در هر یک از حوزههای حکمت اسلامی و مباحث روز «علم و دین» اهمیت خود را نشان میدهد؛ زیرا تعیین مواضع ارتباطها، چیزی نیست که با آگاهی محدودی از این حوزهها میسر باشد. با شناخت و تحلیل دقیق هر یک از ملازمات فلسفی یا الهیاتی علوم طبیعی مشخص خواهد شد که باید در پی چه زمینههایی در عناوین و سرفصلهای حکمت اسلامی به جستجو پرداخت. در مواردی نیز ممکن است، در وهلهی اول، این عناوین و سرفصلها به آسانی به دست نیاید و محتاج تامل کافی حتی در مباحثی باشد که به ظاهر ارتباطی را با زمینه مورد جستجو نشان نمیدهند ولی نهایتا با ریشه یابی کافی، این ارتباط، روشن خواهد شد. تسلط بر روح حاکم بر حکمت اسلامی و برخورداری از قوت ابتکار و شم حاصل از ممارست در این مباحث در این گونه موارد، کارساز بوده و از نقش تعیین کنندهای برخوردار میباشد. برای نمونه در بررسی و ارزیابی برخی انواع «تحویل گرایی» یعنی «تحویل گرایی هستی شناختی»[2] که یکی از سرفصلهای «علم و دین» است، عنایت به مباحثی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت عنوان«صورت نوعیه» در منابع حکمت اسلامی و حکمت متعالیه مطرح است برای دستیابی به دیدگاهی جامع، ضروری است؛ هر چند ارتباط این دو عنوان در نگاه نخست چندان آشکار به نظر نیاید. البته در اینجا «شکل و قالب» نیز اهمیت بسزایی دارد. جهت ارتقای قابلیتهای بهرهگیری از منابع حکمت اسلامی، لازم است اصول، قواعد و مفاهیم مستخرج از منابع کلامی، فلسفی و عرفانی به شکل نوین تدوین شود تا در مرحلهی نهایی از کارآیی کافی برخوردار گردد. در حقیقت به فعلیت درآوردن توانمندیهای حکمت اسلامی در مباحث «علم ودین»، بستگی تام به این نکته دارد. شرایطی که در سه بند فوق گذشت آنچنان پیوسته و مرتبط به یکدیگرند که کاستی و ضعف در یکی از آنها، از قوت دیگری خواهد کاست. بدین سان، غفلت از جریان پیشرفت همه جانبهی مباحث «علم و دین» و اهمال در کسب اطلاعات جدید در این زمینه، موجب کاهش ارزش و اعتبار نهایی کار گشته و به کارگیری هرچند قوی و تخصصی حکمت اسلامی را تحت الشعاع قرار خواهد داد. و از سوی دیگر، چنانچه بهره گیری از حکمت اسلامی فاقد شرایط مذکور – به ویژه محتوای عمیق و قالب مناسب-باشد، از توانمندی های پرثمر آن در این مباحث، به خوبی بهره مند نخواهیم شد، که این نقیصه با کسب جدیدترین اطلاعات روز در مباحث «علم و دین» نیز، جبران پذیر نیست. شاید مطالب فوق توام با سختگیری به نظر آید ولی واقع امر آن است که حساسیت مورد، عظمت غایت و نیز توجه به برخی تجارب ناموفق گذشته، ما را از هر گونه «شتابزدگی»، «سهل انگاری» و «عرف زدگی» که از جمله مهمترین آفات این مسیراند، بر حذر میدارد.
بنابراین، در یک کلام باید گفت به فعلیت درآوردن توانمندیهای حکمت اسلامی در مباحث «علم و دین» نیازمند «علم چندین جانبه»، «بصیرت جامع»، «اجتناب از آفات» و «تلاش خستگی ناپذیر» است و این مسیری است نسبتا سخت و طولانی. باید به تدریج و با دوراندیشی و تامل کافی، زمینهی رسیدن به غایت مطلوب را فراهم آوریم. بدین جهت ارائهی زمینههای بهرهگیری از حکمت اسلامی در مباحث «علم و دین» – که نوشتار حاضر درآمدی بر آن است-گامی نخست در این مسیر طولانی به شمار میآید و به نظر میرسد که در این میان ارائهی دو زمینهی زیر از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار باش: الف. مشیت و فعل حق تعالی در طبیعت. ب. هستی انسان
نگاهی هرچند گذرا به پیشرفتهای علم و نظریههای علوم طبیعی به ویژه در قرن حاضر اهمیت دو زمینه فوق را به خوبی آشکار میسازد. با نظریههای نسبیت و کوانتوم در فیزیک، دیدگاههای علمی نسبت به جهان طبیعت کاملا متحول گشته و افقهای نوینی در جهانشناسی علمی نمودار شدهاند. همچنین به کارگیری ابعاد مختلفی از این نظریهها، در شناخت کیهان از یک سو و ذرات بنیادی از سوی دیگر، موجب توسعه شناخت علمی طبیعت در ابعاد بسیار بزرگ( کیهان شناسی نوین[3]) و بسیار خرد (فیزیک ذرات بنیادی) شده است. مباحث مربوط به آشوب[4] و پیچیدگی[5]، حوزههایی جدید، جذاب و به سرعت در حال رشد در علماند که گاهی پیدایش آنها را انقلابی دیگر در شناخت طبیعت میخوانند. رشتههای متنوعی علمی، هریک به تناسب خود، سرگرم مطالعه و پژوهش در این دو زمینهی جدید هستند. آشوب و پیچیدگی، قابلیتهای شگفت انگیزی را در طبیعت آشکار ساختهاند که از جمله مهمنرین آنها روندهای «خودنظمبخشی[6]» در فرآیندهای شیمیایی و زیست شناختی است. زیست شناسی تکاملی، نیز در این قرن، دستخوش تحول و دگرگونیهای مهمی بوده است به نحوی که با طرح اولیهی داروین از بسیاری جهات متمایز است، به ویژه اخیرا با به کارگیری مباحث مربوط به پیچیدگی و خودنظم بخشی به نظر میرسد تحولات مهم دیگری نیز در شرف تکوین باشند. از دیگر رشتههای جدیدی که حائز اهمیت است تحقیقات مربوط به حیات مصنوعی[7] است که مانند مباحث آشوب و پیچیدگی از هویتی بین رشتهای برخوردار است. از جانب دیگر، دستاوردهای جدید در زمینهی شناخت کارکرد سیستم اعصاب و مغز و پیدایش رشتههای جدیدی چون علم شناختی و هوش مصنوعی و نیز گسترش مطالعات علمی و چندین جانبه درباره شعور[8]، به مباحث علمی دربارهی انسان ابعاد جدید بخشیدهاند. چنین ادعا میشود که برخی از ره آوردهای علمی درباب شناخت طبیعت و انسان، به گونهای است که امکان اظهار نظر علوم طبیعی را در حوزههایی که پیش از این منحصرا در اختیار فلسفه یا الهیات بود، فراهم آوردهاند.
عناوین جدیدی همچون علم ذهن[9]، و علم شعور[10] نمونههای بارزی از این مواردند. برخی اساسا علم را در پاسخگویی به پرسشهای اصلی بشر درباره طبیعت و انسان کافی دانسته و ضرورت هر گونه بررسی متافیزیکی یا الهیاتی را در این موارد منتفی میدانند. به هر حال پیشرفتهای علمی، چه دربارهی شناخت طبیعت و قوانین آن و چه در زمینهی ابعاد وجودی انسان، نوعا با برداشتها و ملازمات فلسفی-الهیاتی وسیعی همراه بوده که به نوبهی خود واکنشهای گوناگونی را از جانب فلسفه و به ویژه عالمان الهیات درپی داشتهاند. بررسی این ملازمات و واکنشها، روز به روز بر ابعاد مباحث علم و الهیات میافزاید. البته در مباحث علم و الهیات رعایت این نکته نیز مد نظر است که در بررسی هرگونه ارتباط بین علوم طبیعی و الهیات لازم است ویژگیهای ساختاری و روش شناختی و روش شناختی هریک از آنها کاملا مورد توجه قرار گرفته و از هر گونه اختلاط ناروا که منافی با استقلال و محترم شمردن مرزهای آنهاست، جدا اجتناب شود.
سیر اجمالی فوق، موید آن است که در ارائه زمینههای بهرهگیری از حکمت اسلامی، شایسته است تا بررسیهای خود را حول دو محوری که قبلا پیشنهاد شد، متمرکز سازیم. بهتر آن است که ابتدا مباحث هر فصل را با تبیین مفاهیم اصلی مربوط به آن آغاز کزده و در ضمن هر یک از آنها، اصول، قواعد و مسائل حائز اهمیت را مورد توجه قرار دهیم. بدین ترتیب به نظر میرسد با رعایت دقیق ضوابطی که پیش از این گفته شد و به شرط توفیق الهی، بتوان به تدریج زمینههای بهرهگیری از حکمت اسلامی را در مباحث علم و دین و کاربری آن را در حل مشکلات و معضلات این مباحث، روشن ساخت. پس از این درآمد، در نوشتههای بعدی به فضل و عنایت پروردگار تلاش خواهد شد تا مفاهیمی که گمان میرود در این بهرهگیری و کابری حائز ارزش و اولویت باشند، مورد بررسی قرار گیرند.
[1] .multi-disiplinary
[2] Ontological reductionism
[3] .modern cosmology
[4] .chaos
[5] .complexity
[6] .self-organizing
[7] .Artificial life
[8] .consciousness
[9] The science of mind
[10] The science of consciousness