به گزارش وکنا– یک استاد دانشگاه گفت: باور ما این است که نظام آموزش عالی ما نمیداند جامعه برای یک دهه بعد، چه تعداد شغل و در چه رشتههایی نیازمند است یا اینکه ما الان در برنامه توسعه هفتم هستیم و در برنامه توسعه هشتم چه تعداد معلم پزشک یا مهندس میخواهیم! بنابراین به نوعی عرضه و تقاضا سازگاری ندارد، کما اینکه ممکن است ما در آینده خلأ بزرگی را در علومپایه احساس کنیم.
روزنامه جوان نوشت: حذف رشتههای کممتقاضی یا بدونمتقاضی از کد رشتههای ورودی دانشگاهها موضوعی است که امسال از سوی وزیر علوم و معاونت آموزشی وی مطرح شد و قاسم عموعابدینی، معاون آموزشی وزیر علوم گفت: «حداقل ۲۰درصد از رشتههایی که متقاضی ندارند و استانها و مناطق کشور به آنها نیاز ندارند یا اشتغال برای آنها وجود ندارد، از اعلام پذیرش در سال۱۴۰۲ حذف میشوند»، همین ماجرا این شائبه را ایجاد کرد که رشتههای علومپایه هم به عنوان یکی از کممتقاضیترین رشتههای این روزهای آموزشوپرورش و آموزش عالی مشمول حذفشدن هستند. در پاسخ به این شایعه بود که علی شمسیپور، سخنگوی وزارت علوم در توئیتی اعلام کرد: «حذف رشتههای علومپایه صحت ندارد. آنچه در قالب ساماندهی آموزش عالی در حال انجام است، شامل حذف همه رشتههایی است که بین داوطلبان متقاضی ندارد، موضوع برعکس است.» سخنگوی وزارت علوم افزود: «وزارت علوم جهت ترغیب داوطلبان به تحصیل در علوم پایه، بورس دانش را طراحی و اجرا کرده است و به دانشجویان آن رشتهها شهریه میپردازد.» با تمام اینها مواجهه با این پدیده که رشتههای علومپایه و فنی- مهندسی که روزگاری از جمله رشتههای پرمتقاضی و پرطرفدار میان دانشجویان و دانشآموزان بود، چرا امروز به چنین شرایطی دچار شده است و آیا بورسیه کردن این رشتهها میتواند راهکار مناسبی برای ترغیب علاقهمندان به درس خواندن در چنین رشتههایی باشد؟ سؤالاتی است که محور اصلی گفتوگوی ما را با دکتر محسن لشنی، دکترای ریاضی محض و عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان تشکیل میدهد.
آقای دکتر لشنی! در شرایط کنونی رشتههای علومپایه با اقبال ناچیز دانشجویان و دانشآموزان مواجه است. از نگاه شما چرا ما به چنین شرایطی رسیدیم و علومپایه به عنوان یکی از زیربناییترین زیرساختهای آموزشی و یکی از پرطرفدارترین رشتهها امروز به شرایطی دچار شده است که برای بقای آن باید تدابیری اندیشیده و حتی به دانشجویان شهریه پرداخت شود؟
برای دستهبندی این مسائل دو بحث مطرح میشود؛ یکی مادی و دیگری اندیشهای. در یک دستهبندی کلی، مباحث مادی در انتخاب رشته بچهها بسیار پررنگ شده است که حرمت و شرف علم به ماهو علم زیر سؤال میرود. اینجا دیگر شما وقتی نگاه مادی به علم داشتید که علم چیزی است که سود و منفعت مادی داشته باشد، خودبهخود اهمیت و جایگاه علومپایه و محض تنزل پیدا میکند، چون احساس میشود منافع اینها زودرس و زودبازده نیست. این نگاه کلی است که به مسائل علومپایه میشود و این علوم به عنوان حوزهای که سودش عیان، سریع و در دسترس نیست، برای توده مردم دلسردی ایجاد میکند.
پس از نظر شما نگاه مادی به علومپایه یکی از ریشههای بیمیلی به آن است؟
بله، زیرا تصور میشود این علوم آثار مادیشان مانند سایر علوم فنی و تکنولوژی نیست، البته این نشانهای از گسترش نگاه مادیگرایی در جامعه ماست. از سوی دیگر دانشآموز ما نگاه میکند و میبیند اگر بخواهد در رشتههای علومپایه و همچنین علوم نظری درس بخواند، تصور بر این است که این علوم معیشت او را تأمین نمیکند یا به سختی تأمین میکند، بنابراین وقتی ببیند بازار اشتغال رشتهای همچون ریاضیات و علوم محض بسیار ضعیف است، تمایلش به این رشتهها کم میشود. دانشآموزان ما نگاه میکنند ببینند، درآمد بیشتر در چه رشتهای است. این مسئله میل بیحساب و کتاب به برخی از رشتهها ایجاد کرده و این میل اغلب به شکلی ناآگاهانه است. همچنان که یک زمانی افراد میل وافری به رشتههای فنی- مهندسی داشتند و امروز این میل در حوزه رشتههای پزشکی ایجاد شده است و خیلی از اینها به نتیجه نمیرسند. با وجود این بچهها برای گرایش به یک رشته به درآمد و اشتغال آن نگاه میکنند و علاقهمندند زودتر جذب بازار کار شوند. این هم مسئله دیگری است که باید به آن توجه داشت.
به ناآگاهی در گرایش افراطی به برخی رشتههای تحصیلی اشاره داشتید. این ناآگاهی شامل چه مواردی میشود؟
در حوزه دلایل غیرمادی ما با عدمآگاهی هم در میان دانشآموزان و هم در سطح کل جامعه مواجهیم و آن ناآگاهی این است که لزوماً همه دانشآموزانی که در رشتههایی غیر از علومپایه تحصیل میکنند، آیا واقعاً به نتایج خوبی از نظر معیشتی دست پیدا میکنند؟ این مسئله نیازمند تحقیق است. جامعه هنوز به آگاهی خوبی نرسیده و آمار و ارقام و تحقیقات خوب و علمی صورت نگرفته و اطلاعرسانی نشده تا نشان دهد افرادی که در رشتههایی غیر از علومپایه درس خواندهاند، لزوماً از وضعیت مالی بالاتری برخوردار نیستند! از سوی دیگر خود نظام آموزشی ما برنامه علمی و نقشه جامع علمی ندارد. در واقع نقشه جامع علمی در کشور ما نقشههای آسمانی هستند که هنوز روی زمین اجرایی نشده است. باور ما این است که نظام آموزش عالی ما نمیداند جامعه برای یک دهه بعد، چه تعداد شغل و در چه رشتههایی نیازمند است یا اینکه ما الان در برنامه توسعه هفتم هستیم و در برنامه توسعه هشتم چه تعداد معلم پزشک یا مهندس میخواهیم! بنابراین به نوعی عرضه و تقاضا سازگاری ندارد، کما اینکه ممکن است ما در آینده خلأ بزرگی را در علومپایه احساس کنیم، اما این مسئله برآورد نشده است، یعنی نظام آموزشی ما یک برنامه جدی آیندهپژوهانه ندارد و نمیدانیم در آینده چه تعداد متخصص در رشتههای مختلف نیاز داریم. در حال حاضر دانشگاههای مختلف ایجاد شدهاند و به روشهای مختلف در حال جذب دانشجو هستند و همه به فکر ارتزاق و ادامه حیات و به نوعی دنبال پیشرفت شاخهای و شخصی خود هستند، یعنی نگاه سیستمی ندارند. دانشگاه آزاد، دانشگاه پیام نور و دانشگاه علمی- کاربردی هر کدام به فکر بقای خودشان هستند.
یعنی دانشگاهها به دانشجو نگاه درآمدزایی دارند؟
بله، نگاه بخشی دارند و نگاه سیستمی یا برنامه سیستمی جدی وجود ندارد.
آقای دکتر لشنی! اهمیت علومپایه در چیست و تضعیف و تزلزل در علومپایه چه آسیبهایی به حوزه علمی و آموزشی کشورمان وارد میکند؟
وقتی ما در علومپایه دچار مشکل جدی شویم، حتی رشد آماری علمی که ما به آن افتخار میکنیم به هم میریزد. در بسیاری از مجلات و منابع پایگاههای علمی دنیا، ما رشتههای علومپایه خروجی و مقالات بسیار خوبی داریم، اما این محصول دورههای قبلی است. نگاه ما این است که با تضعیف علومپایه از نظر آماری و چه از نظر کمی و چه کیفی، در حوزه تحقیقات علمی دچار مشکل جدی خواهیم شد و کاهش آمار و کیفیت آثار علمی را خواهیم داشت. علوم انسانی اسلامی ما داخلی است، درست است ما پایگاه جهان اسلام را داریم، اما واقعیت این است که در حال حاضر بیشتر تولیدات علمی ما در رشتههای دیگر و به ویژه در علومپایه است، بنابراین در بحث عوامل غیرمادی و نگاه ارزشی ما با دو مسئله مواجهیم؛ یکی اینکه وزارت علوم ما برنامه منظم و سیستمی و آیندهپژوهانهای برای این کار پیشبینی نکرده است، از سوی دیگر جامعه ما نگاه مناسبی نسبت به این رشتهها ندارد. متأسفانه اهداف و برنامه آموزشی ما متناسب با فرهنگ، مکتب، قانون اساسی و نیازهای اجتماعی ما نیست، یعنی ما علاوه بر فقری که در آینده در این رشتهها به آن دچار خواهیم شد، علومپایه ملی، بومی و متناظر با نیازهای داخلی با رویکرد اسلامی نداریم. در اسناد بالادستی و در سند تحول داریم که میخواهیم انسان را به حیات طیبه برسانیم و هدفمان از آموزش تربیت عبد صالح است. در این سیستم آموزشی، ثقلین و عترت ما چه جایگاهی دارند؟ اهداف انقلاب ما در این سیستم آموزشی چه جایگاهی دارد؟ ما در حوزه علوم پایهای که با انقلاب، مکتب، فرهنگ و نیازهایمان همخوانی داشته باشد، از قبل هم فرق داشتیم و حالا این فقر ادامه پیدا کرده است و تشدید هم خواهد شد.
یعنی از نگاه شما فقدان علومپایه متناسب با سبک زندگی ایرانی- اسلامی موجب شکلگیری این بیرغبتی در علومپایه شده است؟
در حال حاضر ما میگوییم تربیت اسلامی، میگوییم به افرادی نیاز داریم که نیازهای جامعهمان را برطرف کنند، آیا واقعاً خروجی دانشگاههایمان این افراد هستند؟ آیا اینها نیازهای فردی و اجتماعی را برآورده میکنند؟ آیا واقعاً خروجی دانشگاههای ما در حوزه علومپایه اسلامی پیگیر سبک زندگی ایرانی- اسلامی است؟ اشکال دیگر در این است که علومپایه ما از ابتدا رویکرد ملی، بومی، فرهنگی و اسلامی ندارد، پس طبیعی است که اینها رو به ضعف خواهند رفت. از سوی دیگر متأسفانه در حوزه علومپایه و در تمام علوم نتوانستهایم الگوهای ملی و تاریخی خود را به درستی معرفی و الگوسازی کنیم. اگرچه در شیمی جابربن حیان و در ریاضی خوارزمی را داریم، اما نتوانستهایم این الگوها را به درستی معرفی کنیم تا بتوانیم پشتوانه تاریخی و ملی خوبی برای الگوهایمان داشته باشیم و جوان ما به گذشته فرهنگی و تاریخی خودش افتخار کند. به خاطر این کمکاریها در عوض جوان ما به نوعی احساس ضعف، حقارت و بیهویتی نسبت به پیشرفتهایی که به ظاهر در جوامع غربی انجام میشود، دارد. در حوزه مسائل مادی نیز لازم است پژوهشی از دانشجویان انجام شود؛ چه آنهایی که در حال حاضر در رشتههای علومپایه درس میخوانند و چه کسانی که در رشتههایی غیر از علومپایه مشغول تحصیل هستند و ببینند این افراد چه آیندهای را برای خودشان متصورند و آنهایی که در علومپایه تحصیل نمیکنند، چرا این رشتهها را برای خود انتخاب نکردهاند. علاوه بر این من احساس میکنم افرادی که در حال حاضر در علومپایه وارد شدهاند برخی یا بسیاریشان توانایی لازم را ندارند. مشکل ما فقط بحث کمی نیست بلکه بحثهای کیفی هم وجود دارد.
البته این کیفیت برای تمام رشتههاست. این را بپذیرید که ما در تمام حوزهها، تنزل سطح کیفیت آموزش داشتهایم. همچنانکه میانگین معدل۱۰ در امتحان نهایی امسال گویای این واقعیت بود که دانشآموزان ما به شدت دچار ضعف کیفی در حوزه آموزشی هستند!
بله، اما باز این مسئله در علومپایه پررنگتر است. اگر شما رتبههای افرادی را که قبلاً در علومپایه در دانشگاهها درس میخواندند با رتبه دانشجویان کنونی مقایسه کنید، متوجه این ضعف کیفی دانشجویان در حوزه علومپایه خواهید شد. استنباط من بر این است که ما دچار ضعفهای کیفی علمی هستیم. اگرچه گسترش دانشگاهها و گسترش امکانات آموزشی را شاهد هستیم، اما در حوزههای کیفی چندان موفق عمل نکردهایم.
آقای دکتر به نظر میرسد ما بیشتر روی بحثهای گسترش کمی آموزش توجه داشتهایم تا موضوعات کیفیسازی دانشجویان و دانشآموزان، نظر شما در این رابطه چیست؟
ما به نسبت دنیا رتبههای علمی خوبی داریم، اما در اینجا هم شبیه ورزش که گفته میشود ورزش قهرمانی ما خوب است، ولی در حوزه ورزش همگانی موفق عمل نکردهایم، در حوزههای علمی هم در قسمت قهرمانی بهتر هستیم تا علمی که در جامعه ما نمود پیدا کرده باشد!
آیا میتوانیم به قول شما بحث قهرمانی علمی را با موضوع شکاف طبقاتی و شکاف در عدالت آموزشی مرتبط بدانیم، به این معنا که خانوادههای دارای توان مالی بیشتر فرزندانشان را به مدارس بهتر میفرستند و از امکانات آموزشی بیشتری برخوردارند، در نتیجه احتمال شکوفایی علمی آنها هم بیشتر میشود، اما وقتی وارد حوزه عمومی میشویم، متوجه میشویم برای ارتقای سطح دانش عامه جامعه برنامهای نداشتهایم، درست مانند همان ورزش همگانی!
ما به نوعی اقدامات و امکاناتمان بیشتر شده، اما متناسب با این اقدامات امکانات و تجهیزات کیفیتمان بیشتر نشده است. در حوزه اندیشه، تعریف ما از آینده خوب یک انسان سعادتمند و خوشبخت از نظر عموم و توده مردم چیست؟ معمولاً تعریف خانوادهها این است که فردی خوشبختتر است که رفاه و حقوق و درآمد بیشتری داشته باشد، اما آیا واقعاً فردی که رفاه و حقوق بیشتری دارد، لزوماً خوشبختتر است؟ آیا افزایش درآمد موجب آرامش و سلامت بیشتر افراد هم میشود و این افراد احساس خوشبختی بیشتری دارند؟ من احساس میکنم ما بیشتر مشکلات اندیشهای داریم، زیرا اهدافمان درست نیست، هر چند ما از نظر اجتماعی در شعار میگوییم علم از ثروت بهتر است، اما در انتخاب رشته، اثبات میکنیم ثروت از علم بهتر است! علومپایه علوم زیربنایی است و ضعف در آنها موجب ضعف در سایر علوم از جمله فنی- مهندسی میشود. اگر در علومپایه دچار مشکل شویم، در علوم کاربردی هم دچار مشکل خواهیم شد، بخشی از واحدهای دانشجویان فنی- مهندسی هم علومپایه است. اگر استادان ما در علومپایه ضعیف شوند، دانشجویان ما هم در این بخشها ضعیف خواهند شد. ما باید در حوزههای مختلف اقداماتی را انجام دهیم و متناسب با هر کدام از چالشهایی که مطرح کردهایم، راهکارهایی را در نظر بگیریم.
بحث بورسیهکردن و هزینه پرداختکردن به دانشجویان علومپایه آیا میتواند چارهساز و راهکار باشد؟
تا زمانی که اندیشه، نگاه و ارزشهای جامعه درست نشود، این راهحلها مقطعی است، البته همین راهحلهای موضعی و مقطعی هم مفید است و اگر ما این درمانها را انجام ندهیم، بیماری اجتماعی رها میشود، بنابراین راهحلهای کوتاهمدت و موضعی هم میتواند مفید باشد تا ما بتوانیم به صورت موضعی و مقطعی مسئله را حلوفصل کنیم و بعد سراغ راهحلهای اساسی و بلندمدت برویم، بنابراین بورسیهکردن و پرداخت شهریه به دانشجویان علومپایه قطعاً اثر دارد، اما در ادامه باید راهحلهای بلندمدتتری مانند اشتغال دانشجویان را هم در نظر بگیریم. این باعث میشود بخشی از دانشجوها و دانشآموزانی که دغدغه و علاقه بیشتری به حوزههای علومپایه دارند، دغدغههایشان رفع شود و وارد این رشتهها شوند.